۱۷ مهر ۱۴۰۱

قوانین و اعلامیه های جهانی ۲

 










قوانین و اعلامیه های جهانی ۲

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران

قوانین و اعلامیه های جهانی 2

تاریخچه کانون حقوق بشر در ایران :

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران در سال 2000 میلادی در شهر برمن آلمان توسط آقای منوچهر شفايی ثبت شده است و بعد از چهار سال به شهر هانوفر آلمان انتقال یافت.

هدف اصلی کانون آگاهی دادن و افشاگری است. زیرا ما در ابتدا باید از حقوق خود آگاهی داشته باشیم و بعد آن را به دیگران اطلاع دهیم.

دستور کار کانون دفاع از حقوق بشر در ایران:

1 . آگاهی رسانی و افشاگری موارد نقض حقوق بشر در ایران در همه زمینه ها

2 . برگذاری جلسات سخنرانی و میز کتاب به منظور آگاهی رسانی و افشاگری

3 . همیاری و همکاری با دیگر نهادهای حقوق بشری

4 . مبارزه با انواع تبعیض

5 . دفاع از حقوق پناهندگان و مبارزه علیه حذف سیستماتیک حق پناهندگی

انواع حقوق انسانی:

حقوق ذاتی: حقوقی که از بدو تولد تا مرگ با ما است مثل حق دیدن، حق شنیدن، حرف زدن، نفس کشیدن و حق حیات

حقوق شهروندی: مبنای آن حقوق ذاتی است، به این معنا که هر دولت و حکومتی موظف است آن را در جهت رفاه در اختیار شهروندان قرار دهد. مثل حق دسترسی به آب آشامیدنی سالم، حق تحصیل و حق اشتغال.

تاریخچه اعلامیه جهانی حقوق بشر:

اعلامیه جهانی حقوق بشر شامل 30 ماده است.

اصلی ترین هدف اعلامیه جهانی حقوق بشر همانظور که در مقدمه آن آمده است، دستیابی ممالک عضو، با همکاری سازمان ملل متحد به سطح بالاتری از حرمت جهانی برای حقوق بشر و آزادی های زیربنایی و دیده بانی از آن آزادی ها است.

بعد از جنگ جهانی دوم و کشتارهایی که در آن زمان و بعد از آن انجام شد، سازمان ملل متحد تصمیم گرفت از شورای اقتصادی و اجتماعی، کمسیونی به نام کمسیون حقوق بشر تشکیل شود، که در تاریخ 10 دسامبر 1946 یعنی یک سال بعد از جنگ جهانی اتفاق افتاد.

اعلامیه جهانی حقوق بشر هم با مطالعه مسایلی در رابطه با حقوق بشر مثل منشور کوروش و تجربیاتی که بشر در طول قرن ها بدست آورده بود 2 سال بعد از اینکه کمسیون حقوق بشر تشکیل شده بود در تاریخ 10 دسامبر 1948 در شهر پاریس تصویب شد که در واقع این روز، روز جهانی حقوق بشر نام گذاری شده است.

برای اجرایی شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر باید کشورها آن را امضا کنند و در قانون اساسی کشورها گنجانده شوند.

کمسیون حقوق بشر:

کمسیون حقوق بشر سامل 51 کشور بود و هر سال بوسیله قرعه کشی 5 کشور به آن اضافه و 5 کشور از آن کم میشدند و یک کشور به عنوان رییس انتخاب می شد و وظیفه آن بررسی موارد نقض حقوق بشر در کشورهای مختلف بود. تمامی قوانین در انتها باید به امضا رییس کمسیون ثبت میشد.

اقدامات کمسیون حقوق بشر:

از اقدامات مهم کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد، تهیه اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال 1948، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و نیز میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی در سال 1966، و همچنین طرح اعلامیه حق توسعه هزاره پایا (سند 2030) در سال 1986 بود.

فعالیت های کمسیون حقوق بشر:

فعالیت های این کمسیون را می توان از زمان تشکیل تا جایگزینی با شورای حقوق بشر به سه دوره تقسیم کرد:

دوره اول :

از 1946 تا 1966 میلادی: وضع قانون ها و استاندارهای حقوق بشری در قالب کنوانسیون های مدنی و سیاسی

از 1967 تا 1989 میلادی: با نشر گزارش های موضوعی توسط کارگروهها و زیر مجموعه ها، نقض حقوق بشر را در کشورهای مختلف زیر نظر می گرفت.

از 1990 تا زمان انحلال: به عنوان مشاور برای کشورهای مختلف جهان برای ارتقای حقوق فرهنگی اجتماعی تاکید می کرد.

علت تغییر کمسیون حقوق بشر به شورای حقوق بشر:

در سال 2000 میلادی آقای محمد قذافی دیکتاتور وقت لیبی، رییس کمسیون شد. این فرد خود یکی از بزرگترین ناقضین حقوق بشر بود و به همین دلیل کمسیون حقوق بشر با آرای قاطع اعضای سازمان نلل متحد تبدیل به شورای حقوق بشر شد.

تعریف شورای حقوق بشر:

یکی از نهادهای سازمان ملل و از ارکان فرعی مجمع عمومی ملل متحد است که وظیفه آن نشان دادن موارد نقض حقوق بشر می باشد. این شورا هم زمان با انحلال کمسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد ایجاد شده است. در 15 مارس 2006 مجمع عمومی قطع نامه مهمی برای ایجاد شورای حقوق بشر به منظور جایگزینی با کمسیون حقوق بشر تصویب کرد.

شورای حقوق بشر شامل 48 کشور است. تعداد اعضای آن ثابت است و رییس هم ندارد.

ریاست کارهای حقوق بشری مثل پزشکان بدون مرز و دیدبان حقوق بشر را این شورا به عهده دارد و اگر قرار باشد ماده ای به اعلامیه جهانی حقوق بشر اضافه یا از آن کم شود همین شورا تصمیم می گیرد.

در سل 2007 ایران تقاضا کرد عضو این شورا شود که با 86 رای مخالف، 66 رای موافق و 20 رای ممتنع نمی تواند به عضویت این شورا درآید.

از سال 1990 کشورهای اسلامی به رهبری ایران و عربستان تصمیم گرفتند یک شورای جهانی حقوق بشر اسلامی تشکیل دهند و حتی یک اعلامیه حهانی حقوق بشر اسلامی هم نوشتند اما چون معطوف شده به یک ایدیولوژی مذهبی کاربرد موثری ندارد.

تعریف گزارشگر ویژه حقوق بشر و شرح وظایف آن:

گزارشگران ویژه کارشناس های مستقلی هستند که از طرف شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد منصوب می شوند و کارشان تحقیق و گزارش دادن در مورد نقض حقوق بشر در کشور های مختلف دنیا هست. آنها فقط می توانند از کشورهایی بازدید کنند که با دعوت آنها موافقت کرده اند. دولتمردان ایران در حال حاضر بیش از 20 سال هست که به گزارشگران ویژه حقوق بشر اجازه ورود به ایران را نمیدهند.

گزارشگر حقوق بشر فعلی در ایران جاوید رحمان نام دارد که پاکستانی انگلیسی است و استاد حقوق اسلامی و شریعت اسلامی میباشد.

شرح وظایف گزارشگران ویژه حقوق بشر:

1 . گزارشگران ویژه اغلب ماموریت های حقیقت یابی در کشورهای مختلف را برای بررسی اتهامات مربوط به نقض حقوق بشر انجام می دهند.

2 . گذشته از ماموریت های حقیقت یابی، گزارشگران مرتبا شکایات کسانی که ادعا می کنند قربانی نقض حقوق بشر هستند را ارزیابی و تایید می کنند. پس از تایید قانونی بودن یک شکایت، یک درخئاست یا یک نامه فوری به دولتی که مورد اتهام واقع شده است ارسال می شود. اگر شکایتی در میان نباشد، گزارشگران ممکن است به خواست خودشان و به نمایندگی از افراد و گروه ها وارد عمل شوند.

معرفی و تشریح اهداف سند 2030 یونسکو:

از سال 1948 کنوانسون ها شروع به نوشته شدن کردن، مثل کنوانسیون حقوق کودکان، میراث فرهنگی و سند توسعه هزاره پایا، که از آنجا که این سند تدوین درستی نداشت بعد ها به سند 2030 یونسکو تغییر پیدا کرد.

سند 2030 مجموعه ای از اهداف هستند که به آینده مربوط می شوند. روسای دولت ها، نمایندگان بلند پایه نهادهای تخصصی سازمان ملل متحد و جامعه مدنی در سپتامبر 2015 گرد هم آمدند و در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، دستور کار سند 2030 را تصویب کردند. این دستور کار جایگزین اهداف توسعه هزاره شد و شامل 17 هدف اصلی و 169 هدف ویژه است که نقشه راه جامعه بین المللی را در زمینه توسعه پایدار برای 15 سال آینده ترسیم میکند.

قرار شد از 1 ژانویه 2016 اجرایی شود. سازمان جهانی یونسکو میخواهد تا سال 2030 یک سری معضلات مثل فقر و گرسنگی را حذف کند و به یک سری اصول فراگیر مثل حفظ محیط زیست و آموزش از نونهالی تا کهنسالی برسد.

خیلی از اهداف این سند مورد تایید جمهوری اسلامی نیست چون هدف اصلی آن آموزش است و اگر بخواهد این اهداف را دنبال کند به اهداف ایدیولوؤیک و رادیکال خود نمیرسند.

ممکن است خیلی از این اهداف تا سال 2030 به ثمرنرسد ولی همین که کشورها را به این کنوانسیون ها عادت کنند پله بزرگی است.

تفاوت فعال حقوق بشر و فعال سیاسی:

فعال حقوق بشر خودش را همرنگ مردم و جامعه میداند، پس به مشکلات مردم رسیدگی می کند و دنبال موقعیت سیاسی و پست ومقام نیست و دقدقه مردم را دارد. رسالت اصلی آنها آگاهی رسانی و افشاگری نقض حقوق بشر است.

فعال سیاسی گرایش به یکی از احزاب سیاسی دارد و به یک حزب وابسته است و در جهت پیشرفت و قدرت گرفتن حزب خودش فعالیت می کند و به فکر پست گرفتن، کرسی گرفتن، وزیر شدن و ... است و ممکن است از مردم فاصله بگیرد.

فعال حقوق بشر میتواند سیاسی باشد ولی طرفدار حزب سیاسی خاصی نیست.


۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

فطریه هم گران شد

🔻فطریه هم گران شد

اگر از روی عمد روزه نگرفتید، باید ۴۵۰ هزار تومان برای کفاره آن بپردازید. این رقمی است که مراجع تقلید آن را برای سال جاری با تورم همسان‌سازی کردند.

خبرگزاری مهر به نقل از دفتر آیت‌الله سیستانی مبلغ فطریه امسال برمبنای قوت غالب گندم را ۴۰ هزار تومان و برای آنهایی که قوت قالب‌شان برنج ایرانی است ۲۲۵ هزار تومان عنوان کرد. این فطریه برای برنج غیر ایرانی هم ۶۰ هزار تومان اعلام شده است.

برنج از جمله کالاهایی است که در فاصله سال گذشته تاکنون، رشد قابل ملاحظه‌ای داشته اما رقمی که دفتر آیت‌الله سیستانی برای برنج ایرانی در نظر گرفته، از آنچه در بازار عرضه می‌شود هم بیشتر به نظر می‌آید. 


۲۹ فروردین ۱۴۰۱

کمونیسم اسلامی


با آغاز سال ۲۰۲۲ میلادی جهان امیدوار بود تا بعد از دو سال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مربوط به ویروس کرونا که به هر دلیلی از کشور چین کمونیست انتشار یافته بود، دوباره روی پای خود بایستد و با فراموش کردن آن روزهای تلخ و پر از مرگ ، مجددا مسیر زندگی نرمال را طی کند که ناگهان در آخرین روزهای ماه فوریه بار درگیر جهان در شوک فرو رفت. اینبار توسط دیگر کشور کمونیست یعنی روسیه. حمله روسیه به مردم صلح جو و آرام اکراین و تصاویر و اخباری که از آن منتشر می‌شد بار دیگر چهره زشت قدرت طلبی، ظلم و کمونیست را به جهان نشان داد. تفکری که ابتدا با وعده های جذاب و عوام فریبانه در اقشار ضعیف جامعه نفوذ می‌کند اما در انتها نتیجه ای جز فساد، رانت خواری، تنگ شدن حلقه قدرت، دیکتاتوری، دشمنی با سایر تفکرات ، ثروت اندوزی حاکمان و فرودستی مردم در بر ندارد.
سالهاست بر این عقیده هستم که آنچه که اجازه نمی‌دهد بشر رنگ صلح را ببیند، کمونیسم و زیر سایه آن، بنیادگرایی مذهبی که بهتر بگویم بنیادگرایی اسلامی است. همین امر سبب شد تا تصمیم بگیرم در قالب متنی کوتاه به تشابهاتی که بین این دو تفکر به ظاهر بی ارتباط میبینم، بپردازم.
در کشاکش جنگ اکراین تمام کشورها و انسان های آزاده هر کدام به نوعی در مقابل این تجاوز همدردی نمودند و خود را در کنار مردم اکراین قرار دادند به جز چهار کشور که به طور مستقیم و غیر مستقیم از این حمله حمایت کردند. به جز چچن که به طور مستقیم برای کمک به روسیه سرباز به میدان جنگ فرستاد، چین، سوریه و ایران نه نتها واکنشی در جهت مخالفت با این جنگ نشان ندادند بلکه هر کدام به نوعی از این تجاوز آشکار پوتین حمایت کردند. به عنوان مثال در هیچ کدام از خبرگزاری‌های رسمی ایران کلماتی چون تجاوز، جنگ، حمله اجازه چاپ پیدا نکردند و حتی هنگامی که روبرت لواندوفسکی بازیکن لهستانی بایرن مونیخ با بازوبندی که طرح پرچم اکراین بود به میدان رفت، رسانه های سپاه پاسداران با لحنی تند به نکوهش این بازیکن پرداختند و نوشتند که آقای لواندوفسکی جنگ اکراین به تو چه ارتباطی دارد و همچنین در اولین جمعه بعد از جنگ امامان جمعه یکی پس از دیگری با ابراز رضایت از حمله روسیه آن را نتیجه زیاده خواهی های ناتو و آمریکا دانستند.
با نگاه به وضعیت کشورها با نگرش کمونیستی میتوان گفت، تمامیت خواهی حزب حاکم، فساد مالی در سطوح مختلف حکومت، رانت‌خواری و باندبازی، عدم آزادی بیان و عقیده، زیر پا گذاشتن حقوق ذاتی و شهروندی افراد، مخالف سیستماتیک با حقوق بشر و دموکراسی ، سانسور گسترده و فشار به شهروندان برای پذیرش ایدئولوژی حاکمان و سیاسی جلو دادن هر گونه مخالفت در جهت سهولت سرکوب آن از جمله ویژگی های این نوع حکومت است.
نکته جالب توجه اینکه، تمامی این ویژگی ها در کشور هایی در آنها حکومت اسلامی زمام امور را بدست دارد نیز مشهود است. به عنوان مثال هر کس که در جمهوری اسلامی ایران زندگی کرده باشد، تمامی این ویژگی ها را با تمام وجود خود حس کرده است. حتی می‌توان گفت حکومت های اسلامی شرایط را برای شهروندان پیچیده تر نیز می‌کنند زیرا به بهانه اجرای شریعت اسلام، در خصوصی ترین مسائل مردم نظیر روابط و گرایش های جنسی، اعتقادات مذهبی، مواد غذایی مصرفی و تفریحات مردم نیز دخالت و اعمال محدودیت می‌کنند.
اما به راستی این شباهت از کجا ناشی می‌شود و چرا حکومت های اسلامی و کمونیستی تا بدین حد با هم تشابه دارند.
برای رسیدن به پاسخ این سوال باید موضوع را از دو زاویه مختلف بررسی کرد. اول اینکه با نگاهی به تاریخ معاصر ایران و مطالعه عملکرد برخی از آخوند های تاثیر گذار در تاریخ معاصر مثل نواب صفوی و علی خامنه ای و حتی میرزا کوچک جنگلی که اون نیز در دوران جوانی طلبه بود می‌توان دریافت که بسیاری از این چهره به طور شگفت انگیزی تحت تاثیر تفکرات کمونیستی بوده اند، بسیاری از آنها یا بطور مستقیم با حزب توده همکاری داشتند یا به طور غیر مستقیم تمایلات خود را به تفکر کمونیستی را عنوان می‌کردند و رفتار ها و سخنانشان آشکار و پنهان در مدح ایدئولوژی چپ بوده است. بعد ها در خلا سایر نیروها و تفکرات سیاسی این نیروها توانستند با برچسب اسلامی توجه توده مردم رو به خود جلب و با حمایت مالی و سازمانی از اربابان خود قدرت را در ایران بدست گیرند و تا به امروز کشور را به ورته نابودی بکشانند.
دلیل دوم این شباهت را باید در علاقه حکومت های اسلامی به تمامیت خواهی و حذف دیگر جریانات سیاسی، در کشورداری دانست. با توجه به اینکه هر کدام از فرقه های اسلامی خود را به حق و دیگران باطل می‌داند، حذف کامل رقبا و قالب کردن تفکر خود در کل جامعه قدم اول تثبیت حکومت اسلامی می‌دانند و از آنجا که حکومت های کمونیستی بر خلاف کشورهای دموکراتیک ، سالهاست به سرکوب مخالفان و مردم کشور خود اهتمام می ورزند و تقریبا تمام روش های رسیدن به این هدف را ابداع کرده اند، به الگوی مناسبی برای حاکمان اسلامی تبدیل شده اند.
آنچه مسلم است این است که جهان به اندازه کافی آفات این نوع نگرش را تجربه کرده است و انسان ها به قدر کافی مصیبت های ناشی از این دیکتاتوری را که در قالب های مختلف ظهور می‌کند را از سر گذرانده است. شاید بتوان گفت اولین قدم برای رسیدن به فردایی بهتر برای نوع بشر، آموزش نسل جدید و آشنا کردن آنها با ارزش ها و حقوق انسانی و نیز بیان تجربیات تلخ بنیادگرایی و تمامیت خواهی حاکمان خودکامه و تاثیر تفکر آنها بر زندگی مردم کشورهایشان باشد.

۲۶ فروردین ۱۴۰۱

چرا مسلمانان شدیداً فحاش هستند؟

📝چرا مسلمانان شدیداً فحاش هستند؟ (بخش اول)


🖋مقدمه: همه روزه مشاهده می‌کنیم که اسلامگرایان (اعم از زن و مرد، آخوند و کت شلواری، کانال‌های ماهواره‌ای و تلگرامی و...) به کرات فحاشی می‌کنند و ابایی نیز از فحاشی کردن ندارند. در این سلسله پست‌هایی که با عنوان «چرا مسلمانان شدیداً فحاش هستند» در کانال پاسخ به اسلامگرایان قرار خواهد گرفت، به بررسی ریشه‌ی فحاشی‌های اسلامگرایان می‌پردازیم و نشان می‌دهیم در حقیقت فحاشیِ مسلمانان نشأت گرفته از قرآن، احادیث و آرای عالمان دینی‌شان است. این سلسله پست‌ها که به مرور در کانال قرار خواهند گرفت، در نوع خود، جامع‌ترین بررسی‌ای است که در فضای مجازی فارسی زبان منتشر می‌شود.

〰〰〰〰〰〰〰〰〰

🖋در سراسر این جستار، با کلماتی همچون «سب»، «شتم» و «هجو» سروکار داریم و بنابراین در بخش اول به شرح معانی این کلمات می‌پردازیم.

✍️ادبا و لغت‌شناسان عربی مانند ابن‌منظور، مرتضی زبیدی، فخرالدین طریحی، ابن‌فارس و دیگران در تشریح معنای واژه «سب» چنین نوشته‌اند: «السَّبُّ: الشَّتْم | سب به معنای شتم است.»[۱] راغب اصفهانی نیز بیان کرده است که: «السَّبُّ: الشّتم الوجيع | سب به معنای بیان ناسزا و دشنام دردناک است.»[۲] أحمد بن محمد الفیومی نیز در شرح این واژه می‌گوید: «و مِنْهُ قِيلَ لِلْإِصْبَعِ الَّتِى تَلِى الإِبْهَامَ (سَبَّابَةٌ) لِأَنَّهُ يُشَارُ بِهَا عِنْدَ السَّب | به این دلیل به انگشتی که کنار شست باشد سبابه می‌گویند چرا که در هنگام دشنام دادن با آن به مخاطب اشاره می‌شود»[۳] در لغت‌نامه دهخدا نیز وارد شده است که «انگشتی که قریب نرانگشت است چون در عربی سَب به معنی دشنام باشد در ایام جاهلیت در عرب رسم بود که چون کسی را دشنام دادندی به جانب وی به این انگشت اشاره می‌کردند به همین جهت این را سبابه گویند.» [۴]

✍️الازهری در شرح واژه «شتم» می‌گوید: «الشَّتْمُ: قبيحُ الكلام، وليس فيه قَذف | شتم کلامی قبیح است که در آن قذف(برای مثال تهمت به زنا) نباشد.»[۵]
✍️فخرالدین طریحی نیز بیان داشته: «الشتم: السب، بأن تصف الشئ بما هو إزراء ونقص | شتم به معنای سب است یعنی کسی را با کلامی خوارکننده و نشان دهنده نقص توصیف کنی.»[۶] همچنین سید جواد عاملی چنین گفته است: 
«و الشتم السبّ بأن تصف الشی‌ء بما هو إزراء و نقص، فیدخل فی السبّ کلّ ما یوجب الأذی کالقذف و الحقیر و الوضیع و الکلب و الکافر و المرتدّ و التعییر بشی‌ء من بلاء اللّٰه کالأجذم و الأبرص.» [۷]
▪️ترجمه: «شتم همان سب است یعنی کسی را با کلامی خوارکننده و دارای نقص است وصف کنی. و هر چیزی که موجب اذیت شود داخل در سب است مثل قذف و گفتن حقیر و پست و کافر و مرتد و رسوا کردن شخص به واسطه چیزی از بلاء که خداوند به سر آن آورده، مانند جذام و بَرَص(بیماری پیسی).»

✍️شیخ حسن کاشف الغطاء در شرح واژه «هجو» می‌نویسد: «الهجاء هو ذكر المعايب الواقعية و لا يبعد شموله للكاذبة.» [۸]
▪️ترجمه: «هجاء ذکر کردن عیب‌های واقعی (عیب‌هایی که واقعا در یک شخص وجود دارند) است و بعید نیست که شامل عیب‌های دروغین (که در یک شخص وجود ندارند) هم بشود.» 

✍️همچنین سید تقی طباطبایی قمی نیز بیان داشته:
«هجاء همانطور که از کتاب مجمع البحرین طریحی معلوم می‌شود عبارت است از ذکر کردن عیب‌های دیگران و ذم کردن او به واسطه آن و کتاب‌های قاموس و مصباح و تاج العروس گفته‌‌اند که هجاء بر وزن کِساء است و به معنای شتم کردن شخصی به وسیله شعر می‌باشد و این که عیب‌های آن شخص را در آن شعر بیان کند و لیث گفته است هجاء یعنی بدگویی و غیبت به وسیله اشعار و در صحاح جوهری آمده است که هجاء خلاف مدح می‌باشد و آنچه که از کلمات اهل لغت حاصل می‌شود این است که هجاء عبارت از بدگویی و غیبت و هتک و ذم می‌باشد.»[۹]

🖋 تا به اینجا معنای سه واژه‌ای که در این سلسله پست‌ها با آنها سروکار داریم مشخص شد. در بخش‌های آینده وارد بحث اصلی می‌شویم و به اثبات ادعای خود یعنی «نشأت گرفتن فحاشیِ مسلمانان از اسلام» می‌پردازیم.


📚پی‌نوشت‌ها:
[۱] لسان العرب؛ ابن منظور، ج ۱ - ص ۴۵۶ / تاج العروس؛ الزبيدي، ج ۳ - ص ۳۴ / مجمع البحرين؛ الطريحي، ج ۲ - ص ۳۱۸ / معجم مقائيس اللغة؛ ابن فارس، ج ۳ - ص ۶۳.
[۲] المفردات؛ راغب الأصفهاني، ص ۳۹۱.
[۳] المصباح المنير؛ الفيومي، ص ۲۶۲.
[۴] www.vajehyab.com/dehkhoda/سبابة
[۵] تهذيب اللغة؛ الأزهري، ج ۱۱ - ۲۲۵.
[۶] مجمع البحرين؛ ج ۲ - ص ۴۸۱.
[۷] مفتاح الکرامة؛ جواد عاملی، ج ۱۲ - ص ۲۲۲.
[۸] أنوار الفقاهة (كتاب المكاسب)، الشيخ حسن كاشف الغطاء، ص ۲۸.
[۹] مباني منهاج الصالحين؛ الطباطبائي، ج ۷ - ص ۲۸۲.

#ادامه_دارد


۱۱ فروردین ۱۴۰۱

ورزش وسیله ای است برای همبستگی نه نفرت پراکنی

 

در تاریخ ۲۶ آذر ماه سال ۱۴۰۰ تیم منتخب اسطوره های عرب در دیداری نمادین به مصاف تیم منتخب ستارگان جهان رفت.  تیم اسطوره های عرب که بازیکنانی غیر عرب نظیر مهدی مهدوی کیا و تیم کیهیل را نیز در ترکیب داشت موفق شد در ضربات پنالتی تیم منتخب جهان را شکست دهد. این بازی به مناسبت پنجاهمین سالگرد تورنمنت کشورهای عرب از سوی فیفا در کشور قطر برگزار شد. این دیدار علاوه بر اینکه بازتاب گسترده ای در کشورهای عربی داشت، به  طور شگفت انگیزی در کشور ما هم بازتاب پیدا کرد.دو روز بعد از اتمام این دیدار در حالی که مردم ایران از بازی اسطوره فوتبال خود در این رویداد بین المللي شاد بودند، خبرگزاری هایی نظیر فارس و انصاف نیوز در اقدامی هماهنگ اقدام به انتشار اخباری در جهت تخریب این چهره ملی و بین المللی کردند تا یک بار دیگر شیرینی یک اتفاق خوشایند را به کام ملت تلخ نمایند.ماجرا از اینجا شروع شد که بعداز انتشار تصاویر این دیدار مشخص کردید، آروم گرانت سرمربی اسرائیلی تیم چلسی در نیمکت تیم ستارگان جهان حضور داشته و همچنین روی پیراهن دو تیم پرچم تمامی کشورهای عضو فیفا من جمله اسرائیل،  نقش بسته است. البته باید گفت به علت تعداد زیاد کشورهای عضو فیفا، اندازه این پرچم ها به قدری کوچک بود که با چشم غیر مسلح به سختی قابل تشخیص بود. اما همین موضوع کافی بود تا بار دیگر جماعت ارزشی و دشمن ملت، به بهانه تلاش برای عادی سازی در روابط با کشور اسرائیل و نادیده گرفتن ارزش های بی ارزش انقلاب اسلامی، آن را دستمایه خود نمایی و حمله به مهدوی کیا قرار دهند. اما متاسفانه کار به اینجا ختم نشد و برخی از نمایندگان بیکار مجلس که آب را گل آلود می‌دیدند، برای بهره بردن از این فضا و قرار دادن خود در تیتر اخبار با اجرای نمایشی انقلاب و نخ نما، به مهدوی کیا تاختند و حتی فضا به گونه ای شد که خواستار پرونده سازی و اقدام علیه او شدند.از جمله افرادی که از قافله سوار شدن بر این موج عقب نماند اسماعیل حسین زهی، نماینده سیستان و بلوچستان در مجلس بود که کار مهدوی کیا را مغایر با آرمان های بزرگ ملت دانست. اما شدیدترین موضع‌گیری نسبت به این موضوع را علی سلیمی نماینده استان مرکزی داشت و تلاش می‌کرد مهدوی کیا را شخصی ساختار شکن معرفی نماید که مستحق برخورد شدید است.علی سلیمی را  به عنوان مدرس و مدیر حوزه علمیه محلات می‌شناسند. اما یکی از مهم‌ترین مشاغلش در کنار نمایندگی مجلس شورای اسلامی و تدریس در حوزه علمیه قم، این است که در دانشگاه‌های استان‌های اصفهان، قم، کهگیلویه و بویراحمد، هم‌زمان به عنوان «مسئول دفتر نظارت و بازرسی»، «استاد دانشگاه»، «مدیر گروه» و «عضو هیئت علمی» شاغل شده است.در مجلس شورای اسلامی، هم عضو هیات رئیسه مجلس است، هم در «کمیسیون آموزش‌وتحقیقات»، «فراکسیون ولایی»، «فراکسیون روحانیون» و «هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان مجلس» حضور دارد.او هم‌زمان به عنوان یکی از اعضای «جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی» که یکی از احزاب اصول‌گرایان محسوب می‌شود نیز شناخته می‌شود.خبرگزاری فارس برای تداوم پرونده‌سازی‌های خود گزینه‌ای مناسب با دیدگاه‌هایش را انتخاب کرده است. از علی‌رضا سلیمی پیش از این هم جملاتی قصار هم به یادگار مانده است.او مرداد سال ۱۳۹۳ با تاکید بر اجرای قطعی طرح «تکریم بانوان در شهرداری تهران»، مدافعان حقوق بشر را «خودباخته» نامید و گفت: «ارزش‌های اسلامی با کنوانسیون‌های بین‌المللی تنظیم نمی‌شود.»حجت‌الاسلام سلیمی مرداد سال ۱۳۹۴ اصلاح‌طلبان را «کاسه‌لیسان غرب» و «متکدیان محبت امپریالیسم» نامید که با شنیدن نام «مک دونالد» دست و پای‌شان می‌لرزد.  سال ۱۳۹۸ نیز زمانی که تعدادی از مدیران دولتی به ضیافت افطاری سفارت انگلیس رفتند، علیرضا سلیمی، آن‌ها را گرسنگانی نامید که باید برای افطاری‌شان «صدقه» جمع‌آوری می‌شد.از جمله طرح‌هایی که علی‌رضا سلیمی، در مجلس‌های هشتم، نهم، دهم و یازدهم به هیات رییسه پیشنهاد داده یا آن‌ها را امضا کرده و به تصویب رسانده می‌توان به مواردی همچون «طرح الزام دولت به حفظ دستاوردها و حقوق هسته‌ای ملت ایران»، «طرح صیانت از حریم عفاف و حجاب»، «طرح اصلاح قانون تعیین محدوده حوزه‌های انتخاباتی مجلس شورای اسلامی»، «طرح ممنوعیت واردات غیرضروری محصولات کشاورزی»، «طرح تقویت و توسعه سازمان بسیج در رسانه»، «طرح جامع جمعیت خانواده» و «طرح انتقال پایتخت» اشاره کرد. این عضو هیات رییسه مجلس شهریور سال ۱۴۰۰ مدعی شده بود «رافائل گروسی»، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، جاسوسان «موساد» (سازمان اطلاعات و عملیات ویژه اسراییل) را به عنوان ناظر به ایران معرفی و اعزام می‌کند.او حالا در مصاحبه با خبرگزاری امنیتی فارس و به عنوان مقدمه‌ای برای نکوهش مهدی مهدوی‌کیا گفته است: «رژیم صهیونیستی، رژیمی قاتل و کودک‌کُش است. سرزمین‌های اسلامی را تصرف کرده، قبله اول مسلمین را گرفته و خون‌ریزی می‌کند. خانه‌های مردم را با بمب و بولدوزر خراب کرده است. بین مسلمین اختلاف انداخته و خاورمیانه را به انبار سلاح‌های اتمی تبدیل کرده است.»نماینده مجلس شورای اسلامی، عضو یک کمیسیون، دو فراکسیون، یک هیات نظارت و البته عضو هیات رییسه مجلس، مدیر یک حوزه و مدرس دو حوزه علمیه و البته عضو هیات علمی و هیات نظارت سه دانشگاه در کشور، آن‌چه از سوی مهدی مهدوی‌کیا رخ داده را «مایه نگرانی جدی» در جامعه اسلامی ایران خوانده است.محمد سبزی نماینده ساوه و عضو فراکسیون روحانیت مجلس نیز حرکت مهدوی کیا را زشت و زننده خواند و خواستار عذرخواهی او از ملت شد.بعد از شنیدن اخباری از این دست این سوال به ذهن انسان خطور می‌کند که به راستی چگونه است که، با وجود مشکلات عدیده این روز های ایران، مسولین دغدغه های تا این حد بی اهمیت و غیر مرتبط دارند. اما سوال اصلی این است که تا کجا قرار است مردم ایران تاوان تند روی ها و بی مسؤولیتی حاکمان را بدهند.سال هاست که مردم با سر دادن شعارهایی نظیر "نه غزه ، نه لبنان، جانم فدای ایران " وسوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن" تکلیف خود را با سیاست خارجی جمهوری اسلامی روشن کرده اند. ملت آگاه ایران مدت هاست که این توهم القا شده توسط آخوندهای شیعه حکومتی را،  که غرب و اسرائیل دشمن مردم ایران است، پشت سر گذاشته و پی برده اند ، در دنیای امروز برای پیشرفت راهی جز تعامل با کشورهای دیگر وجود ندارد. حتی با اندکی جستجو در فضای مجازی و خواندن کامنت های مردم به راحتی می‌توان پی برد که آنها جمهوری اسلامی را دشمن اصلی خود میدانند، که البته چند سالی است که این حقیقت را با صدای بلند کف خیابان فریاد می‌زنند. مردم می‌دانند که، حکومتی که حتی به بانوی سالخورده ای چون گوهر عشقی، مادر با شرافت ستار بهشتی و البته تمام مردم آزادی خواه ایران، رحم نمیکند و بعد از مجروح کردن وی، با دروغ پردازی و نیرنگ ، سعی در فریب دادن افکار عمومی دارد، دستاوردی جز دشمنی ، دروغ ، غارت و جنایت برایشان نخواهد داشت.سالهاست که به دلیل لجبازی و سیاسی کاری شخص اول حکومت، علی خامنه ای و باقی آخوند های درباری و مزدوران بقه گردشان، بسیاری از ورزشکاران کشور رویای قهرمانی خود را از دست دادند و زندگی ورزشی شان زیر سایه زورگویی به پایان رسيد. چه بسیار ورزشکارانی که به دلیل فشارها و تهدید های مقامات ارشد حکومت، با ترفند های مختلف، از اعلام مصدومیت ساختگی گرفته تا باخت عمدی ، برای مواجه نشدن با رقیب اسرائیلی، در یک قدمی قهرمانی، مجبور به حذف خود خواسته شدند. از این بین تعداد انگشت شماری هم بودند که فرصت را غنیمت شمرده و با نزدیک شدن که نهاد های قدرت ، و زیر پا نهادن شرافت خود و نادیده گرفتن مشکلات همکارانشان و منافع ملی، سعی در بهره گیری از سفره انقلاب کردند که می‌توان به آرش میراسماعیلی به عنوان شاخص ترین این افراد اشاره کرد.از سوی دیگر در سال های اخیر ، افشاگری های ورزشکاران ضربه دیده و به زور کوچ داده شده و همچنین ،موضع گیری های علنی مسوولین حکومت در مورد اجبار به عدم رویارویی با حریفان اسراییلی ، حساسیت فدراسیون های بین المللی مختلف را بر انگیخته است. شاید در حال حاضر افزایش فشار به نهاد ها و فدراسیون های ورزشی در جهت تقابل با ابن سیاست فاشیستی حکوت جمهوری اسلامی بهترین راه برون رفت از این وضعیت اسفناک باشد.حال که سایر کشور های منطقه، در جهت منافع ملی خویش سعی در برقراری رابطه دوستانه با اسراییل دارند، حکومت آخوندی خود را بیش از پیش در تقابل با همسایگان و البته مثل چهل سال گذشته ، در کشمکش با مردم داخل ایران میبیند.باید منتظر ماند و دید که این تقابل نا برابر بین حکومت تا بن دندان مسلح و مردم ایران ، چه زمانی آزادی و استقلال را برای مردم به ارمغان می آورد.

ورزش محروم از تماشاچی

 با شروع همه گیری ویروس کرونا در سال ۲۰۲۰ میلادی تغییرات زیادی در نحوه زندگی انسان ها روی داد. بسیاری از فعالیت های روزمره ، روابط اجتماعی و مشاغل به منظور کنترل همه گیری شامل محدودیت های سخت و بی سابقه شدند به گونه ای که شکل و سبک زندگی مدرن انسان ها دست خوش تغییر شد.

در این میان ورزش یکی از حوزه هایی بود که به دلیل حضور و تجمع تعداد زیادی از افراد در کنار یکدیگر و بالا بودن ریسک ابتلا،  مورد توجه متخصصان و برنامه گذاران محدویت های اجتماعی قرار گرفت. همچنین پیچیده بودن روند تدارکات مسابقات ورزشی، از انجام اردوهای ورزشی تا مسافرت ورزشکاران و مربیان و نیز اسکان ورزشکاران در هتل ها و پوشش مسابقات بوسیله خبرنگاران و اهالی رسانه موجب پیچیده تر شدن روند مراقبت های بهداشتی و پزشکی شده بود. این محدودیت ها علاوه بر تاثیر در حوزه فعالیت ورزشکاران، زیان های اقتصادی زیادی نیز به فعالین این عرصه تحمیل نمود. از همین روی بعد مدت کوتاهی که کلیه فعالیت های ورزشی متوقف شد، به تدریج فعالیت های ورزشی با اعمال محدویت های سخت و انجام تست های پزشکی و عمدتا بدون حضور تماشاگر از سر گرفته شد تا دوستداران ورزش از تماشای مسابقات و هیجان ناشی از آن محروم نمانند و همیچین شرایط جسمی ورزشکاران حرفه ای تحت تاثیر قرار نگیرد.

با شروع واکسیناسیون جهانی و بهبود شرایط ایمنی جمعی در اکثر کشورهای جهان به تدریج شاهد کاهش محدویت گذاری های اجتماعی و حضور تماشاچیان در مسابقات مختلف ورزشی در سطح جهان بودیم اما در کشور ما ایران علی رغم کم توجهی به پروتکل های بهداشتی و استاندارهای قرنطینه در طول دوران پاندمی ، همچنان شاهد انجام مسابقات ورزشی بدون حضور تماشاگران هستیم. با توجه به اینکه تقریبا تمام تصمیم گیری ها و اولیت بندی های مدیریتی و اجرایی در کشور ما منحصر به فرد و خارج از فرم و استاندارهای بین المللی و منطقی است، خالی از لطف نیست که چرایی و چگونگی این موضوع مورد بررسی قرار گیرد و مشخص شود اولویت  ها و دغدغه های تصمیم گیران در عرصه چیست که حتی تمایلی به فراهم کردن شرایط حضور تماشاگران در استادیوم ها از سوی آنها دیده نمی‌شود.

ورزش ایران نزدیک به دو سال است که از حضور تماشاگران در ورزشگاه ها محروم است و این تصمیم در روزهای اول رشد شیوع ویروس کرونا در راستای حفظ امنیت شهروندان مفید ارزیابی میشد. از سوی دیگر به دلیل وجود مشکلات مالی شدید در تمام رشته های ورزشی، ادامه ی این عدم حضور زنگ خطر را برای بسیاری از ورزش ها به صدا در آورد. نکته مهم دیگر این بود که بسیاری از اماکن ورزشی خصوصی مثل استخرها و باشگاه های بدنسازی به دلیل قرنطینه و عدم حضور ورزشکاران یا تعطیل شدند و  یا تا مرز ورشکستگی پیش رفتند. هر چند این شرایط کم و بیش در همه جای دنیا وجود داشت، حمایت دولت ها از کسب و کار های خصوصی و اجرای طرح های گوناگون از جمله جدی گرفتن واکسیناسیون عمومی و وضع پروتکل های بهداشتی کارآمد، سبب گردید تا بخش خصوصی ورزش توان گذر از این شرایط را داشته باشد.

در تاریخ چهاردهم اسفند ماه سال۱۳۹۸ پیرو دستور ستاد ملی مبارزه با کرونا، مسابقات لیگ‌های فوتبال کشور در رده‌های برتر، دسته اول، دوم و سوم تا پایان اسفند ماه سال ۹۸ به تعویق افتاد. مقرر شد این مسابقات از تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۹ از سر گرفته شود. اما عملا این رقابت ها از تیر ماه سال ۱۳۹۹ از سر گرفته شد. هر چند آمار مبتلایان و جانباختگان کرونا طی این مدت قابل توجه بود، اما فوتبال ایران برخلاف سایر کشور های دنیا که مسابقات فوتبال را بدون حضور تماشاگران و با رعایت تدابیر بهداشتی مشخص، برگزار میکردند، بطور کامل تعطیل شد. که نتیجه آن مشکلات مالی فراوان برای باشگاه ها و خارج شدن ورزشکاران از فرم ایده آل به دلیل دور بود از شرایط مسابقه بود.

همه‌گیری جهانی کرونا بر ترازنامه باشگاه‌ها، به ویژه باشگاه‌های بزرگ‌تر تاثیر می‌گذارد و ریسک‌های مالی مضاعفی را به وجود می‌آورد. دلیل این قضیه کاهش ارزش بازیکنان‌ در بازار نقل‌ و انتقالات است؛ مهم‌ترین دارایی یک باشگاه‌ .  تهدید اصلی برای باشگاه‌های فوتبال به اعتقاد کارشناسان اقتصادی افت قیمت‌ بازیکنان در بازار است. اکثر پیش‌بینی‌ها از کاهش قیمت‌ها در بازار میلیاردی نقل ‌وانتقالات فوتبال، بعد از بحران کرونا حکایت می‌کند.  به اعتقاد صاحب‌نظران، یک پیامد دیگر کاهش ممتد قیمت بازیکنان این است که حسابرسان در قیمت‌گذاری باشگاه‌ها تجدیدنظر خواهند کرد و ارزش باشگاه‌ها در کل کمتر خواهد شد که بر اعتبار مالی باشگاه‌ها تاثیر خواهد داشت. از طرف دیگر انجام رقابت های ورزشی در ورزشگاه خالی سبب می‌شود تیم میزبان از حمایت طرفداران خود بهره نبرد، هر چند این شرایط برای تمام تیم ها یکسان است اما برای باشگاه های پر طرفداری مثل پرسپولیس و استقلال حمایت هواداران در ورزشگاه همواره یکی از نقاط قوت و تاثیر گذار تلقی می‌شود. به عنوان نمونه اگر تیم ملی ایران در بازی با کره جنوبی که با نتیجه یک بر یک به پایان رسید، از کمک یار دوازدهم خود که همان تماشاگران هستند بهره میبرد، چه بسا با یک پیروزی خانگی مسیر خود برای رسیدن به جام جهانی را هموارتر می‌کرد. از این گذشته با توجه به اینکه باشگاه های ایرانی از منافع حاصل از حق پخش تلویزیونی بهره ای نمی‌برند ، عدم بلیط فروشی و بازی در ورزشگاه خالی زیان های مالی فراوانی برای آنها در پی دارد. با وجود تمام این مسائل و مشکلات حکومت بدون ارائه راهکار جایگزین، بر ادامه این شرایط و محدودیت ها اصرار می‌ورزد.

 اما این محدودیت ها بیش از آنکه راه کاری برای مقابله با همگیری ویروس باشند، مانند سایر تصمیمات حکومت جمهوری اسلامی تنها نمایشی بود برای ساکت کردن افکار عمومی جامعه و منتقدان مدیریت حکومت و بیشتر شبیه الگو برداری ناشیانه از نحوه برخورد سایر کشورها با مشکل کرونا بود بی آنکه حتی در طی مسیر ، برنامه و در انتهای مسیر , نتیجه و هدفی در نظر گرفته شده باشد. گویی مانند همیشه در مواجه با مشکلات تصمیمی جهادی گرفته شده به امید آنکه انشاالله همه چیز درست می‌شود! اما در نهایت همانند همیشه جمهوری اسلامی از این آشفته بازار هم برای تامین اهداف خود بهره برد.

در بهمن ماه سال ۹۸ در حالی که همه کشورها برای جلوگیری از همگیری پاندمی به دنبال راهکار بودند مسولین جمهوری اسلامی با هدف برگزاری راهپیمایی ۲۲ بهمن و انتخابات مجلس شورای اسلامی سعی در انکار آن داشتند و نهایتا بعد از اتمام نمایش های حکومتی و خارج شدن اوضاع از کنترل ، اقداماتی شتاب زده و غیر منطقی را در دستور کار قرار داد. روحانیون حکومتی و قشر مذهبی سنتی که در سال های گذشته هم به دلیل جهش علمی جامعه و به دلیل عملکرد خود نفوذ فرهنگی و عقیدتی خود نسبت به جامعه را از دست داده بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از آنجا که خطرات کرونا را دست‌کم گرفته بودند، تلاش می‌کردند با ارائه راهکار های دینی و استفاده از طب اسلامی از آب گل آلود ماهی بگیرند و درنهایت برتری اعتقادات بی اعتبار خود را به علم روز دنیا ، به جامعه القا کنند که نتیجه آن کشته شدن هزاران هموطن بود و اعتراضات نسبت به نحوه مدیریت جمهوری اسلامی و کم اهمیت شمردن جان ایرانیان را در پی داشت.  اما بعد از اعلام ممنوعیت ورود واکسن های آمریکایی و انگلیسی از سوی علی خامنه ای نارضایتی ها به اوج رسید. از یک طرف بالا بودن میزان مبتلایان و کشته شدگان و تعطیلی کسب و کارها و از طرف دیگر منفعل بودن حاکمیت در تامین امنیت جانی شهروندان نوعی نا امیدی را در جامعه به وجود آورد به گونه ای که هر لحظه احتمال قیام سراسری مردم در جهت کسب حقوق اولیه خود وجود داشت که البته هنوز هم وجود دارد. به همین دلیل حکومت تمام تلاش خود را انجام داد تا از تجمع افراد به بهانه های مختلف جلوگیری به عمل بیاورد. پر واضح است که ورزش ایران قربانی همین مصلحت اندیشی شد. زیرا همانطور که همه شاهد آن بودیم، حتی در زمانهای پیک کرونا حکومت نه تنها مراسمات مذهبی مثل تاسوعا و عاشورا و اربعین و نیز تجمعات حامیان خود به عنوان مثال تجمعات انتخاباتی رياست جمهوری را برگزار کرد، بلکه همواره از طرق مختلف حامیان خود را تشویق نیز می‌کرد. حتی زمانی که استان خوزستان به شدت درگیر ویروس بود و کادر درمان شبانه روزی در حال خدمت رسانی به مردم بود، ابراهیم رئیسی، شیخ دو دکتره امروز و آیت الله قتل عام دیروز، استادیوم تختی اهواز را مملو از جمعیت کرد تا سخنرانی انتخاباتی داشته باشد، همان ورزشگاهی که به بهانه کرونا بیش از یک سال بود که رنگ تماشاگر به خود ندیده بود.  اگر به زمان شروع پیک های کرونا دقت کنیم می‌بینیم عمدتا مدت کوتاهی بعد از برگزاری اینگونه مراسم مذهبی و حکومتی ، آمار مبتلایان و جانباختگان افزایش چشمگیری داشته و این مردم بودند که تاوان تصمیمات حکومت را با جان خود دادند. ذکر این نکته در اینجا لازم است که، در طول دوسال گذشته انسان ها و شهروندان بسیار از میان ما رفتند و خانواده های بسیاری داغدار عزیزانشان شدند تا مردم ما بار دیگر متوجه این موضوع شوند که جان ایرانیان هیچگاه دغدغه حاکمان نبوده نیست و وظیفه همه ماست تا همواره شرح ماوقع را بازگو کنیم تا اولا این جنایت و نسل کشی در غبار زمان محو نشود و ثانیا آیندگان با چهره واقعی این مدعیان معنویت آشنا شوند.

از طرف دیگر، همگیری کرونا و برگزاری مسابقات ورزشی بدون تماشاگر در سطح بین المللی سبب شد بیش از یک سال مسئله حضور آزاد و غیر گزینشی زنان در ورزشگاه های ایران و بخصوص در مسابقات فوتبال به حاشیه رود، اما بعد کنترل نسبی پاندمی در جهان و از سر گیری روان عادی مسابقات،  روزهای خوش جمهوری اسلامی به سر آمد و همزمان با مسابقه تیم ملی ایران در مقابل کره جنوبی از سری مسابقات انتخابی جام جهانی قطر در ورزشگاه آزادی، بحث حضور بانوان در ورزشگاه مجددا از سوی FIFA   و  AFC مطرح شد. فیفا پیش از این به ایران هشدار داده بود در صورت عدم حضور بانوان در بازی‌های ملی، ایران را جریمه خواهد کرد. مسئولان فدراسیون فوتبال هم دو راهکار داشته‌اند: یا اینکه بازی را با حضور تماشاگران برگزار کرده و زنان را هم به ورزشگاه راه بدهند یا اینکه کلا قید حضور تماشاگران در این بازی را بزنند تا از سوی فیفا تحت فشار برای ورود زنان به ورزشگاه قرار نگیرند. که طبق معمول گزینه دو یعنی امروز را بگذاریم،  تا فردا خدا بزرگ است یا همان مدیریت انقلابی را انتخاب کردند. فدراسیون فوتبال و آن نهادهای تاثیرگذار با خودشان فکر کردند فعلا کار را به این شکل پیش ببرند و تا بازی بعدی خانگی تیم ملی که بهمن ماه برگزار می‌شود هم بالاخره یک فکری می‌کنند. آن‌طور که از فدراسیون فوتبال به گوش رسیده به دلیل وجود همین سناریوی احتمالی و تناقض‌های گفتاری و رفتاری مقامات فدراسیون فوتبال ایران، فیفا بلافاصله بعد از رسانه‌ای شدن خبر نبود تماشاگران و کمک‌داور ویدیویی، با ارسال نامه‌ای به فدراسیون فوتبال ایران درخواست توضیح کرده است. مطمئنا اگر فیفا در این موضوع اقناع نشود باید منتظر جریمه‌های سنگینی برای فوتبال کشورمان باشیم که کمترینش می‌تواند از دست رفتن تمام میزبانی‌ها تا پایان مسابقات مقدماتی جام جهانی باشد. به هر حال تیم ملی فوتبال ایران مقابل کره‌جنوبی به میدان رفت و قطعا کره‌ای‌ها بابت این اتفاقات و بابت اینکه در ایران تعدادی تندرو سر کار هستند که به خاطر راه ندادن زنان به استادیوم حتی حاضر می‌شوند منافع تیم ملی فوتبال را به خطر بیندازند بسیار خوشحال بودند.

اما مواردی که تا اکنون نام برده شد تنها تاثیرات منفی این تصمیمات مدیریتی نیست. مسئله مهمی که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد این است که، هر جامعه‌ای برای پویا مانده  نیاز به شادی دارد و  بخصوص جوانان باید بتوانند بخشی از انرژی خود را از راه های سالم و کم خطر آزاد کنند، بخش زیادی از این مهم در طول چهل سال گذشته که همه چیز در ایران ممنوع بود، توسط ورزش و تماشای مسابقات ورزشی انجام می‌شد. حضور تماشاگران در ورزشگاه علاوه بر اینکه به ورزشکاران روحیه و انگیزه برای ادامه کار میدهد، سبب می‌شود تماشاگران هیجان و انرژی خود را صرف تشویق ورزشکاران مورد علاقه خود کنند و در کنار آن ، با سپری کردن لحظاتی خوش در کنار دیگران، آماده حضور موثر تر در جامعه شوند.

تاًیر منفی همگیری کرونا بر روح و روان جامعه، امریست که انکار آن غیر ممکن است و نیاز به بررسی کارشناسانه و دقیق دارد. کشته شدن تعداد زیادی انسان ، عزادار شدن هزاران خانواده ، استرس حاکم بر جامعه در نتیجه پاندمی ، محدودیت های تردد ، زیان مالی شدید و تعطیلی بسیاری از کسب و کار های کوچک و بزرگ، سیاست های نامشخص در کنترل همگیری از طرف حکومت،  عدم واردات واکسن معتبر خارجی، حیف ومیل پول مردم و پافشاری بر ساخت واکسن مونتاژ داخل، گرانی و بیکاری  ، رفتار های متناقض مذهبیون در رعایت پروتکل های بهداشتی ، رفتار های چاپلوسانه مسولین به جای اقدامات موثر و از همه مهمتر ، دروغ هایی که هر روز از رسانه های حکومت به خورد مردم داده میشود، بخشی از مسائلی است که این روز های حال جامعه ما را خراب کرده است. شاید توجه ویژه مسؤلین امر به رفع مشکل برگزاری مسابقات بدون تماشاگران بتواند برای چند ساعت نشاط را به بخشی از جامعه تزریق کند.

فساد در فوتبال ایران

 


فوتبال را میتوان پر طرفدارترین و محبوب ترین ورزش در بین ایرانیان دانست ، هر چند به اعتقاد بسیاری ، کشتی ورزش ملی ایران است اما هیجان ، حاشیه و غیر قابل پیشبینی بودن فوتبال ، آن را به ورزش اول کشور تبدیل کرده است. همین امر سبب گردید تا توجه بسیاری از چهره های سیاسی و اقتصادی به نیت کسب ثروت و شهرت به فوتبال جلب شود و آن را به ورزشی شبه صنعتی تبدیل کند. درنتیجه پای انواع فساد و رانت را به فوتبال ایران باز شد بطوریکه با وجود تلاش های اهالی فوتبال شاهد افزایش روز افزون دامنه فساد در فوتبال هستیم. هر چند به دلیل حجم بالای ثروت و مخاطب زیاد در همه جای دنیا کم و بیش شاهد بروز فساد های مالی و اخلاقی در صنعت فوتبال بوده ایم اما وجود سیستم های نظارتی قوی و قوانین مربوط به مبارزه با پولشویی در سطح بین المللی سبب شده است که افراد سود جو به راحتی مجال سو استفاده پیدا نکنند بگونه ای که حتی وقتی فساد در بالاترین سطح مدیریتی فوتبال ، فیفا ، اتفاق افتاد بدون کوچکترین اغماضی عاملان آن مورد پیگرد قرار گرفتند. در واقع تلاش میشود از بروز فسادهای سیسنماتیک جلوگیری شود. موضوعی که گریبان فوتبال ایران را گرفته است و سبب شده تا فوتبال دوستان ایرانی در دهه های اخیر رنگ موفقیت های بین المللی را نبینند. جالب است بدانید از آخرین قهرمانی یک تیم ایرانی در آسیا 29 سال میگذرد و برای آخرین بار تیمی به اسم پاس تهران که به لطف بعضی ها دیگر نامی از آن باقی نمانده موفق به کسب عنوان قهرمانی در سال 1371 شده بود. آخرین قهرمانی تیم ملی فوتبال بزرگسالان ایران در سطح آسیا نیز به سال های قبل از انقلاب باز میگردد و نتیجه تلاش های فوتبالیست های ایرانی تنها به چند بار صعود به جام جهانی خلاصه شده است بدون اینکه حتی یک بار به مرحله حذفی راه پیدا کنند. هر چند در سال های اخیر باشگاه های پرسپولیس تهران و سپاهان و ذوب آهن اصفهان توانستند به فینال جام باشگاه های آسیا صعود کنند اما همچنان سال هاست حسرت قهرمانی به دل فوتبال دوستان ایرانی باقی مانده است.

چیزی از ارزش های ما کم نشده است و انشاالله در سال های آینده جبران میشود جمله ایست آشنا برای فوتبال دوستان یا بهتر بگوییم ورزش دوستان ایرانی که سال هاست گوششان به آن عادت کرده است و بعد از هر ناکامی تنها پاسخی است که از مسولین امر شنیده میشود. شرکت تیم های ایرانی در مسابقات مختلف بدون تدارکات ، امکانات و برنامه مناسب ومشخص مثل سریالی تکراریست که مخاطب هر بار انتظار پایانی یکسان از آن را دارد.

آن چیزی که دیگر ،به باور اهالی ورزش و فوتبال تبدیل شده ، این است که ، آنچه در شکل و نحوه اداره ورزش کشور انجام میشود برگرفته از یک الگوی مشخص با رویکردهای قابل تحلیل نیست. آن چیزی که، به زبان ساده بتوان آن را تعریف کرد ، و به عنوان چشم اندازی برای شکوفایی آینده ورزش کشور روی آن حساب کرد.

حالا دیگر همه میدانند که نظام کنونی اداره ورزش که مبتنی بر اراده دولتی است جایی برای نوآوری ، استقلال و رشد باقی نگذاشته است. اتفاقی که برگرفته از سایر حوزه ها نیز هست. ورزش ایران و بخصوص فوتبال با متولیان دولتی ، سال های سال است که به کشتی به گل نشسته ای میماند که اگر زور دولت برای به جلو کشاندن آن نباشد امکان سانتی متری حرکت نداشته و ندارد.

اما چرا با توجه به مشخص بودن چهره فساد حاکم بر فوتبال ایران و تاثیر سو مدیریت حاکم بر فوتیال و نیز اهمیت این ورزش جذاب برای جامعه ایران و بخصوص جوانان ، هنوز هیچ کس قادر به حل این مشکلات اساسی نیست و هیچ نشانه ای هم از حل شدن آن دیده نمیشود. در ادامه تلاش میشود این موضوع از دو جنبه مدیران ناکارامد و فساد مالی اهالی فوتبال بررسی گردد.

پر واضح است هر گاه از یک سیستم ناکارامد سخن می آید اولین علتی که بررسی آن لازم است نحوه مدیریت آن سیستم است. حضور مدیران غیر ورزشی ، سیاسی و غیر متخصص همواره علت اصلی ناکامی های ورزش ایران از سوی کارشناسان این حوزه عنوان شده است. اگر به روسای فدراسیون فوتبال در 30 سال گذشته نگاهی بی اندازیم در می یابیم حداقل 24 سال این فدارسیون در اختیار افرادی با سابقه کاملا امنیتی قرار گرفته که همین امنیتی بودن باعث بوجود آمدن حاشیه امن برای افراد در جهت انجام سواستفاده های مالی و یا در خوش بینانه ترین حالت اخذ تصمیمات اشتباه مدریتی بدون واهمه از تعقیب قضایی شده است. به عنوان مثال در پرونده جنجالی مارک ویلمتوس که از نتایخ حکمرانی آقای تاج بر فدراسیون فوتبال بود، آثار مشهودی از تخلفات مالی ، حقوقی و مدیریتی دیده میشود به طوری که حتی بار ها در صدا و سیمای جمهوری اسلامی و توسط کارشناسان ورزشی وحقوقی مختلف و حتی نمایندگان مجلس مورد بحث و نقد قرار گرفت. اما هیچ گاه به طور رسمی و در مراجع قضایی به تخلفات و علل آن رسیدگی نشده و به نظر میرسد که نخواهد شد و می توان به قاطعیت گفت که علت عدم رسیدگی جدی ، امنیتی بودن یا به عبارت بهتر خودی بودن متخلفان بوده است وگرنه در طول سالیان گذشته شاهد به دادگاه کشیده شدن و حتی زندانی شدن چهره های مهم مدیریت فوتبال در سطح جهان بوده ایم. نام های بزرگی چون سپ بلاتر ، اولی هوینس و میشل پلاتینی از جمله کسانی بودند که بخاطر تخلفات عمدتا مالی حکم محرومیت و یا زندان دریافت کرده اند.

رئیس جدید فدراسیون فوتبال نیز بعد از حدود سه ماه از انتخاب پرحاشیه خود در یک برنامه تلویزیونی عملکرد خود را در این مدت ستود و گفت : حضور خدا را در این تصمیمات میبینم و تاریخ در این باره قضاوت خواهد کرد. تاریخ قطعاً در ماجرای بدهی فدراسیون فوتبال به شستا قضاوت خواهد کرد آن هم در شرایطی که رئیس جوان از ارتباطات و دوستی‌‌اش با مسئولان رده بالای این شرکت صحبت می‌کرد. تاریخ فراموش نمی‌کند که عزیزی خادم در این مدت دیدارهایی با مقامات سیاسی داشت اما شش‌دانگ ساختمان فدراسیون فوتبال به نام شستا خورد.

بزرگ‌نمایی کارهای کوچک و ابتدایی که باید هر مدیری آن را انجام دهد ،دیگر موردی است که تاریخ در موردش قضاوت خواهد کرد. تهیه آمبولانس برای کمپ تیم‌های ملی اتفاقی خوب و امری نیکو است، اما آنقدر بزرگ نیست که بخواهیم آن را جزو رزومه خودمان ثبت کنیم. اگر مدیران گذشته فدراسیون فوتبال به هر دلیلی نتوانستند حتی یک برانکارد تهیه کنند، قطعاً بی‌عرضه بودند و اگر عزیزی خادم بخواهد رویه همان مدیران را ادامه دهد پس چرا به فدراسیون فوتبال آمده است؟ او با حرف‌ها، جملات و شعارهای قشنگ آمده که تغییرات ایجاد کند؛ تغییراتی بزرگ برای برون‌رفت فوتبال از وضعیت اسفبار کنونی. اگر قرار باشد مدیری چنین کارهای کوچکی را بزرگ جلوه دهد در همان تفکرات کوچک گرفتار خواهد شد.

اینها بخشی از مواردی بوده که تا امروز که مدت زمان زیادی از ریاست عزیزی خادم نمی‌گذرد، رخ داده است. تاریخ قطعاً در مورد سه سال و 9 ماه آینده حضور عزیزی خادم ، قضاوت خواهد کرد البته اگر رئیس جوان تا پایان این دوران در مسئولیتش باقی بماند.

اما فساد مالی معضل دیگری است که سال هاست دامنگیر فوتبال ایران شده است که البته میتوان گفت که تا حدود زیادی ریشه در ضعف مدیریت دارد. دلالی ، شرط بندی ، رشوه ، تبانی ، اعمال نفوذ افراد خاص در جهت جابجایی بازیکنان ، مربیان و مدیران و نیز هزینه های هنگفت دعا نویسی و رمالی تنها گوشه ایست از فساد های مالی و اخلاقی فوتبال ایران.

بسیاری از چهره های سرشناس فوتبال ایران در خصوص فساد در فوتبال ، بارها سخن گفته اند و حتی افرادی چون رسول کربکندی و علی دایی به همین دلیل عطای فوتبال را به لقای آن بخشیدند. در سال های گذشته برنامه نود تنها تریبون فوتبال دوستان و علاقه مندان به فوتبال پاک ، برای افشای گوشه ای از این فساد ها بود که در نهایت زمانی که پیگیری فساد های مربوط به قراردادهای انحصاری اسپانسریگ شرکت بنیان مبین در لیگ برتر ، نشان داد که دامنه این فساد تا برخی از مراجع تقلید و آخوندهای حکومتی گسترده است ، بجای رسیدگی به این فسادها نهایتا منجر به تعطیلی برنامه نود شد. اما شاید بتوان گفت جدی ترین موضع گیری فوتبالی ها به این فسادها توسط علی کریمی در برنامه نود و در حضور آقای ساکت انجام گرفته است ، اما نکته جالب توجه این است که علیرغم تمام تلاش ها نه تنها امیدی به بهبود اوضاع نیست بلکه هر ساله شاهد افزایش حجم فساد های مالی هستیم.

در چند روز گذشته نیز وحید صالحی یکی از داوران فوتبال ایران در مصاحبه ای ضمن اعلام خداحافظی از داوری می گوید : همانطور که دلال ها مربی وبازیکن جابجا میکنند ، برای داوران هم ابلاغ می گیرند. وی افزود رییس کمیته داوران و هر کسی که تا الان سرپرست و یا رییس بوده استقلال کافی ندارد و مسولین فوتبال خیلی بهتر از من می دانند در این فوتبال چه خبر است.

چه بسیار جوانان با استعدادی در کشور بودند که به علت عدم استطاعت مالی و ناتوانی در پرداخت مبالغ هنگفت به دلالان و مربیان بجای شکوفایی استعداشان در زمین فوتبال در گیر دستفروشی ، افسردگی و یا اعتیاد شده اند و چه بسیاری افرادی که بدون استعداد و تنها با پرداخت رشوه در بهترین تیم های ایران صاحب جایگاه شدند. همچنین هر ساله به اذعان بسیاری از اهل قلم و فوتبالی ها تبانی های گستره و باور نکردی ای در لیگ یک فوتبال اتفاق می افتد و زحمات یک ساله برخی از تیم ها با پرداخت رشوه های چند میلیاردی از بین میرود. این فساد ها به قدری گسترده و علنی است که فیلم ها و گفتگوهای تلفنی بسیاری از آن در اختیار رسانه ها و حتی مقام های قضایی قرار گرفته است که متاسفانه برخورد مناسبی با خاطیان صورت نگرفته است.

برخی در ماجرای فساد فوتبال پای دلالان را هم به میان می‌کشند و انگشت اتهام را به سمت آنها نشانه می‌روند اما سوال اینجاست تا زمانی که مدیر و مربی فاسد در فوتبال نباشد آیا دلالان می‌توانند کاری از پیش ببرند؟ طبیعتا اگر یک مدیر جلوی شیوع فساد در باشگاهش را بگیرد و به مربی اجازه همکاری با دلالان را ندهد، هرگز شاهد حضور بازیکنان بی‌کیفیت خارجی و حتی ایرانی با مبالغ نجومی در تیم‌های فوتبال نخواهیم بود. وقتی با اهالی فوتبال همکلام می‌شویم و درباره فساد حرف می‌زنیم اغلب آنها می‌گویند مدیر و مربی فاسد را به چشم دیده‌اند. مربیانی که با دلال‌ها همکاری می‌کنند و بازیکنان ضعیف را با قراردادهای بالا جذب می‌کنند تا جیب خودشان را هم پر کنند. در این میان مدیرانی هم هستند که با مربیان و دلالان همسو می‌شوند و درصدی هم برای خودشان درنظر می‌گیرند.

«هر سرمربی با دلال‌ها همکاری نکند از چرخه مربیگری در فوتبال حذف می‌شود.» این ادعای سهراب بختیاری‌زاده، بازیکن اسبق استقلال و تیم ملی، است که از سال 95 وارد عرصه مربیگری شد اما در همان سال‌های اول سرمربیگری‌اش با پدیده دلالی و فساد در فوتبال روبه‌رو شده و چون تن به همکاری با آنها نداده، نتوانسته در فوتبال بماند.

 

بختیاری‌زاده در افشاگری‌هایش از فساد در فوتبال به خبرنگار گروه ورزشی خبرگزاری برنا گفته است:«حضور مدیر و مربی دلال در فوتبال قابل کتمان نیست. اگر مدیر و مربی دلال نداشتیم که اوضاع اینطور نبود. متاسفانه هم درباره بازیکنان داخلی و هم خارجی این موضوع وجود دارد که دلال‌ها به سراغ مدیران و مربیان می‌روند و به آنها پیشنهاد می‌دهند در ازای دریافت مبلغی آن بازیکن ضعیف را جذب کنند و به او بازی دهند. تا دل‌تان بخواهد در فوتبال از این مدل آدم‌ها وجود دارد

 

مدافع اسبق استقلال از تجربه خود در تقابل با مدیران دلال تعریف می‌کند:«حتی خود من هم درگیر این اتفاق بودم. وقتی در یکی از تیم‌های جنوبی سرمربی بودم، مدیر باشگاه پیشنهاد داد 2 بازیکن، که اصلا فوتبالیست نبودند، را جذب کنم و به جای آنها اسم 2 نفر از بازیکنان تیم که برای رسیدن به آن جایگاه سختی کشیده بودند را خط بزنم. به من گفتند اگر این موضوع را قبول نکنم به تیمم پول و امکانات نمی‌دهند که همین اتفاق هم رخ داد. تا وقتی سرمربی آن تیم بودم حتی برای خرید توپ هم پول نداشتیم و اوضاع‌مان خیلی بد بود. با این حال هرگز پشیمان نیستم به آن پیشنهاد جواب منفی دادم. متاسفانه مدیران و مربیان فاسد در فوتبال ایران قدرت زیادی هم دارند و هر فردی که با آنها همکاری نکند از چرخه مربیگری در فوتبال حذف می‌شود. در این بین افراد زیادی هم هستند که چون نمی‌خواهند از فوتبال حذف شوند تن به هر کار کثیفی می‌دهند.»

به نظر می رسد بهتر است در کنار اقدامات مثمرثمری که وزارت ورزش و جوانان برای مقابله با فساد در فوتبال باید در نظر بگیرد، مراجع قضایی هم باید وارد این بحث شوند تا هرچه سریع‌تر شاهد پاکسازی در فوتبال ایران باشیم.

 

 

مدیریت جهادی

 

به ابتذال کشیده شدن واژه ها پدیده ایست که چندیست شاهد آن هستیم. ترکیب واژهای نا متجانس نه تنها ارزش آنها را از بین برده است بلکه مسبب ناهنجاری های بسیاری نیز گردیده است. مدیریت جهادی ،اقتصاد مقاومتی، حقوق بشر اسلامی ، گشت ارشاد، بانکداری بدون ربا،  تا جمهوری اسلامی ترکیب واژه های جدیدی هستند که شاید بتوان گفت ریشه بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما هستند.

مدیریت از دید کارکردی شامل وظایفی همچون برنامهریزی، تصمیمگیری، سازماندهی، نوآوری، هماهنگی، ارتباطات، رهبری، انگیزش و کنترل میگردد. این نوع تعاریف از مدیریت اگر چه با کمی و کاستی یا فزونیهایی در واژههای بیانکنندهٔ وظایف روبروست، اما به نظر روانتر از تعاریفی است که میکوشند مدیریت را محصور به یک ویژگی خاص نمایند یا ارزش فلسفی خاصی به مفهوم بیفزایند.

 اما واژه جهاد در این ترکیب  با توجه به رفتار و گفتار مخترعینش جدا از مفهوم اصلی این کلمه که به معنای مبارزه و کوشش است در بر گیرنده نوعی از انقلابی گری ، عدم توجه به معیارهای غربی مدیریت و عدم مماشات با رویکرد علمی آن است. در واقع یادآور جمله معروف تعهد بهتر از تخصص است ، می باشد. متاسفانه ترکیبات اینچنینی عملا نتایجی جز برنامه ریزی های روزمره و عدم دور اندیشی، اتلاف منابع مالی و نیروی متخصص انسانی، بالااستفاده ماندن ایده های جدید و بوجود آمدن انواع رانت ها در بر نداشته است.

از ابتدای انقلاب اسلامی به منظور حذف نیروهای دگرانديش و غیر خودی، اثبات اندیشه و راه کارهای اسلامی ،به انحصار در آوردن منابع مالی و کنترل و جهت دهی شهروندان همواره تلاش گردیده پست های مهم مدیریتی بین افراد نزدیک به ایدئولوژی غالب حکومت تقسیم گردد، متاسفانه این ساز وکار تا به امروز ادامه داشته و هر روز کشور را به سمت ویرانی هدایت میکند.

سازمان تربیت بدنی یا آن طور که امروز مینامیم، وزارت ورزش و جوانان با تلفیق ورزش، سیاست، هنر و ادبیات، در طول بیش از 80 سال عمر خود، 31 رئیس از فیزیکدان شاگرد دکتر حسابی و نخستین دکترای فیزیک هستهای ایران گرفته تا سیاستمدار، کودتاچی، ادیب و انقلابی، به خود دیده است.

نخستین رئیس سازمان تربیت بدنی ایران در سال 1313 که در آن روزگار با نام انجمن ملی تربیت بدنی شناخته میشد، محمدرضا پهلوی بود که در آن زمان ولیعهد رضا پهلوی محسوب میشد. وی تا سال 1315 این سمت را در اختیار داشت و سپس آن را به شخصی به نام "پازارگاد" تحویل داد. این فرد نیز یک سال کفیل سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی بود تا این که در سال 1316 حسین علاء ریاست سازمان را بر عهده گرفت.

در زمان حکومت قبل مدیریت عالی ورزش ایران عموما در اختیار افرادی با سابقه درخشان ورزشی و یا  سابقه موفق مدیریتی و علمی قرار میگرفت، دکتر کمال الدین جناب فیزیک دان ، الله یار صالح ، دکتر علی شایگان و سپهبد نادر جهان بانی از جمله این افراد بودند.

حسین فکری نخستین رئیس سازمان تربیت بدنی پس از انقلاب اسلامی بود. حسین فکری (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۳۰۲در گذشتهٔ ۱۰ تیر ۱۳۸۲مربی سابق تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران بودهاست. وی رئیس انجمن فوتبال آموزشگاههای کشور، دبیر فدراسیون فوتبال، سرمربی

 

تیم ملی فوتبال ایران، موسس باشگاه تهران جوان و دبیر کانون باشگاههای ایران نیز بوده است.

اما با گذشت تنها چند سال از انقلاب انتخاب مدیران عالی ورزش رنگ و بوی سیاسی بخود گرفت،

در زمان انفجار هشت شهریور سید اسماعیل داوودی شمسی، معاون سیاسی آیت الله مهدوی کنی وزیر کشور (کابینه شهید رجایی) بود. درسال 1360 استاندار اصفهان شد. پس از آنکه آیت الله مهدوی کنی سرپرستی موقت هیئت دولت را قانوناً عهده دار شد در عمل "داودی شمسی" سرپرست وزارت کشور شد. بعدها در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، داودی شمسی رئیس سازمان تربیت بدنی کشور شد.

از طرف شورای انقلاب، احکامی به نام های ۱جواد منصوری، مسئول شورای فرماندهی ۲ابوشریف، مسئول عملیات سپاه ۳شهید کلاهدوز، مسئول آموزش ۴فروتن، مسئول روابط عمومی ۵رفیق دوست، مسئول تدارکات، ۶بشارتی، مسئول اطلاعات ۷ – سید اسماعیل داودی شمسی، مسئول مالی و پرسنلی، به امضای شهید بهشتی جهت تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صادر شد.

طی حکمی از سوی محسن مهرعلیزاده، معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان تربیت بدنی وقت، سیداسماعیل داودی شمسی به عنوان قائم مقام این سازمان منصوب و مشغول کار شد. داودی شمسی رئیس سازمان اداری مجلس شورای اسلامی نیز بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان معاون نخست وزیر در امور نهادها، فعالیت میکرد و در همان دولت به ریاست سازمان تربیت بدنی رسید.

از آن زمان چهره های سیاسی اصول گرا و اصلاح طلب مختلفی نظر مصطفی هاشمی طبا، محسن مهر علی زاده، محمد علی آبادی ، علی سعید لو ،محمد عباسی و مسعود سلطانی فر عهده دار این مسوولیت بوده اند که نتیجه آن افول مداوم ورزش ایران در تمامی عرصه ها بوده است. فساد مالی و رانت خواری ، کمبود امکانات سخت افزاری ، مشکلات مالی ورزشکاران ، عدم توانایی در برگذاری مسابقات بین المللی در بسیاری از رشته ها ، از بین رفتن استعداد ها و بسیاری دیگر از مشکلات امروز در نتیجه سو مدیریت این افراد و باقی کارگزاران جمهوری اسلامی در ورزش بوجود آماده است.

اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به دلیل اهمیت مقوله تربیت بدنی و ورزش در زندگی روزمره مردم، بر لزوم توسعه آن در بین آحاد مردم تأکید کرده است، به گونه ای که برای گسترش ورزش، تشکیلاتی شامل: سازمان تربیت بدنی، کمیته ملی المپیک، فدراسیون ها و هیأت ورزشی، تربیت بدنی وزارتخانه های آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، کار و امور اجتماعی، نیروهای مسلح وشکل گرفته اند. از جمله مهمترین وظایف این تشکیلات ورزشی، فراگیر کردن ورزش و ایجاد زمینه لازم برای تحقق برنامه «ورزش برای همه» است.

اما تاریخ نشان داده است ورزش کشور نسبت به سایر حوزه های نظیر حوزه های نظامی و انتظامی، سازمان های مربوط تبلیغات اسلامی،حوزه های علمیه و غیره از بودجه کمتری برخوردار بوده است. گویی شریان های اساسی و تاًیر گذار برای سلامت ایران مثل ورزش، محیط زیست و اقتصاد پویا همواره جزو اولویت ها نبوده و نیست.

تجربه کشورهای توسعه یافته نشان می‏دهند آن جا که مؤسسات آموزش عالی در موضوع رشته تربیت بدنی به کمک بخش های خدماتی تربیت بدنی شتافته، مشکلات و نیازهای بخش به خوبی تعریف شده است

 

به تدریج با روش های علمی به حل مشکلات و بدنی شتافته، مشکلات و نیازهای بخش به خوبی تعریف شده است به تدریج با روش های علمی به حل مشکلات و تقویت ساختارهای مؤثر و بخش تربیت بدنی یاری رسانده اند و پیامد رشد همه جانبه تربیت بدنی و کسب موفقیت های بین المللی بوده است. در کشور ما به علت سیاست انقباضی مدیران دستگاه اصلی ورزش و با وجود رشد کمی و کیفی نیروی انسانی بخش تربیت بدنی و قابل قبول دانستن تلاش‏های مراکز دانشگاهی در رشد این نیروی انسانی مدیران بخش های اجرایی نتوانسته اند نیازهای خود را شناسایی کنند و یا در شناسایی آنها از مؤسسات دانشگاهی یاری جویند تا با تعامل این دو دستگاه اصلی، فرآیند علمی شدن ورزش به تدریج محقق شود. به ویژه در دهه اخیر با وجود اعلام آمادگی چندین باره دانشگاه ها، سیاست های انقباضی مدیران سازمان تربیت بدنی، کوچکترین همکاری را با دانشگاه‏ها ممکن نساخته، لذا برنامه ریزی های لازم برای وارد ساختن مبانی علمی در وزرش کشور که محور اصلی آن نیروی انسانی ورزیده است میسر نشده است.

فرایند توجه به مبانی علمی در ورزش در برنامه اول و دوم توسعه مورد تأکید خاص بوده و در برنامه سوم نیز به آن اشاره شده است. رشد سریع و روز افزون علوم و فنون مرتبط با تربیت بدنی و ورزش و پیشرفت های علمی کشورهای جهان در این زمینه، ایجاب می‏کند که دستگاه های زیر مجموعه بخش با بهره گیری از آخرین یافته های علمی در تقویت و ارتقاء علمی نیروی انسانی ، مربیان و معلمان ورزش و نیز افزایش کیفی فعالیت های ورزش همت گمارند، اما هدف های برنامه با عملیات تحول علمی در بخش ورزش انطباق ندارد. چون نیروی کیفی سازمان تربیت بدنی (به عنوان محور سیاست های بخش تربیت بدنی) برای تحقق برنامه‏ها کفایت نمی کند و از سویی، مدیران سازمان تربیت بدنی با عدم همکاری و دعوت نکردن از مراکز و اساتید دانشگاه‏ها (و به جرات می‏توان گفت که با طرد آنها) در راه تحقق این مهم کوشش نکرده اند.

 در پیش نویس برنامه سوم توسعه تربیت بدنی، «علمی کردن فعالیت های تربیت بدنی و ورزش از طریق توسعه و تقویت امر آموزش و تحقیقات و نیز ارتقای سطح تخصصی نیروی انسانی بخش» پیش بینی شده است.

تحقق چنین امری در درجه اول مستلزم تغییر بینش ها و نگرش ها به بخش تربیت بدنی است به دلیل جاری بودن نگرش سیاسی و غیر تخصصی در بخش تربیت بدنی در برنامه های اول و دوم، موضوع علمی شدن ورزش نتوانسته مورد توجه جدی قرار گیرد. چون عدم تفاهم مدیریت سازمان تربیت بدنی و نیروهای متخصص و عالم بخش تربیت بدنی در زمینه همکاری و تأمین برنامه ها، عملیات اجرایی در این بخش برنامه های توسعه را میسر نساخته است.

به نظر می‏رسد تا نگرش و نگاه به ورزش از سوی مدیریت ارشد نظام اصلاح نشود، زمینه تحقق برنامه سوم بخش تربیت بدنی امکانپذیر نخواهد شد

بنابر این میتوان نتیجه گرفت بودجه و مدیریت دو روی سکه تعالی در عرصه ورزش هستند که هیچ کدام به تنهایی نمیتوانند اهداف پیش بینی شده را به سر منزل مقصود برسانند. برای روشن تر شدن موضوع در اینجا به ذکر چند مثال در راستای تفهیم تاثیر مدیریت غیر استاندارد یا در واقع جهادی بر ورزش ایران میپردازم.

در اوایل دهه هشتاد ورزش وزنه برداری در ایران در زمان مدیریت علی مرادی دوران طلایی خود را سپری

 

میکرد که اوج آن در المپیک ۲۰۰۰ سیدنی تبلور نمود، استعداد هایی چون حسین رضازاده، کوروش باقری و شاهین نصیری نیا در این دوران پا به عرصه قهرمانی نهادند، دوران مدیریت علی مرادی در این فدارسیون بعد رسوایی دوپینگ ملی پوشان به پایان رسيد و با تحویل این فدارسیون به افشارزاده که از فاسد ترین مدیران ورزشی است روند رو به رشد این ورزش به آرامی متوقف شد. بهرام افشارزاده در سال ۱۳۲۱ در شهر اصفهان و دریک خانواده مذهبی به دنیا آمد. در رشتهٔ ورزشی ژیمناستیک به فعالیت پرداخت و در سالهای دههٔ ۱۳۴۰ با کسب عناوین قهرمانی کشوری به عضویت تیم ملی ژیمناستیک ایران درآمد. از اوایل دههٔ ۱۳۵۰ به مربیگری ژیمناستیک رو آورد دوران انقلاب به انقلابیون پیوست و پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران وارد مسئولیتهای اجرایی ورزش ایران شد. به جز موضوع تعرض افشارزاده به خانوم شیرین شیرزاد همسر مرحوم محسن پودنکی قهرمان اسبق کشتی فرنگی، کارنامه عریض و طویل افشارزاده پر است از شو آف های مدیریتی و برنامه ریزی های بی سر و ته ، بدون اینکه نتیجه مشخصی در پی داشته باشد، شاید بتوان گفت امنیتی بودن وی تنها دلیل حضور او در بدنه ورزش ایران است. از ریاست فدراسیون های ژیمناستیک و بیس بال و وزنه برداری، تا مدریت باشگاه استقلال و سال ها سرپرستی کاروان های مختلف ورزشی ایران در رقابت های مختلف بیانگر نفوذ وی در سطوح بالای حکومت است. اما بعد افشارزاده اوضاع بدتر نیز گردید، حسین رضازاده به رقم کسب عناوین قهرمانی در کسوت وزنه بردار،  بدون داشتن تحصیلات کافی و تجربه مدیریت،  تنها به واسطه ابراز علاقه وافر به ولایت و نزدیکی به نهادهای قدرت در انتخابی بحث برانگیز به ریاست فدراسیون رسید. طبق آییننامه انتخاباتی فدراسیونهای ورزشی، هیچ فدراسیونی نباید بیش از شش ماه با سمت سرپرستی اداره شود و سازمان تربیت بدنی موظف است ظرف مدت سه تا شش ماه، انتخابات آن فدراسیون را برگزار کند.

اما نارضایتی اعضای مجمع انتخاباتی فدراسیون وزنهبرداری از حسین رضازاده باعث شد انتخابات این فدراسیون، بیش از یک سال به تاخیر بیافتد. سازمان تربیت بدنی بارها انتخابات این فدراسیون را به تعویق انداخت تا بتواند رضایت کامل رایدهندگان را برای گزینش مردی جلب کند که حمایت محمود احمدی نژاد،

رئیس جمهور ایران، از او بر همگان آشکار است،رضازاده قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، در شرایطی که سرمربیگری تیم ملی برای مسابقات جهانی ۲۰۰۹ کره جنوبی را برعهده داشت، همراه با احمدینژاد به سفرهای استانی و تبلیغاتی میرفت که حاصل آن، ناکامی مطلق وزنهبرداری ایران در رقابت های جهانی بود.

پس از انتخابات ریاستجمهوری، وقتی به خاطر رواج دوپینگ در تیمهای ملی، کمیته فنی فدراسیون وزنهبرداری رای به محرومیت مادامالعمر حسین رضازاده از هدایت تیم های وزنهبرداری داد، در کمتر از ۲۴ ساعت ابلاغ سرپرستی فدراسیون به نام او زده شد.

 

از دیگر نکات قابل تامل در انتخابات اخیر، حضور علی سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی، بر سر صندوق رای است. او طی حضور ۱۸ ماههاش در سازمان تربیت بدنی، در انتخابات هیچ یک از فدراسیونها حضور نداشته، اما با حضور در انتخابات وزنهبرداری، شخصاً رای خود را به نام حسین رضازاده به صندوق انداخت.

روند ناموفق وزنه برداری در ایران تا به امروز ادامه داشته به گونه ای در المپیک توکیو ایران با دو نماینده

 

در بخش آقایان حضور میابد که طبق نظر کارشناسانهیچکدام شانس مدل نخواهند داشت، پریسا جهانفکریان، ورزشکار ایرانی با تصمیم فدراسیون وزنهبرداری به بازیهای المپیک توکیو اعزام میشود. وی نخستین زن ورزشکار ایرانی است که در این رشته به المپیک میرود، پس از آنکه کشور ساموآ از اعزام وزنهبردار زن خود به المپیک منصرف شد، شرایط برای حضور پریسا جهانفکریان در وزن ۸۷ کیلوگرم هموار شد اما او حدود ۱۰ روز پیش اقدام به یک عمل جراحی روی تاندون کتفش کرده و این موضوع تردیدهایی را به وجود آورده بود، هر چند وی نیز شانسی برای کسب مدال ندارد.

همین اتفاق بارها در فدراسیون فوتبال نیز رخ داده است، فوتبال نو پای ایران در قبل از انقلاب که با قهرمانی تیم ملی و تیم های باشگاهی در سطح آسیا و صعود به جام جهانی نوید بخش روزهای خوش در آینده بود بعد از انقلاب رنگ بوی دیگری به خود گرفت. فوتبال را میتوان تنها تفریح حلال آن روزهای جامعه ایران دانست که بواسطه اقبال همگانی مردم به آن و اثر بخشی آن روی جامعه از همان ابتدا مورد توجه انقلابیون تازه سیاستمدار شده قرار گرفت، بعد ها با تزریق بودجه های نسبتا زیاد و گردش مالی قابل توجه ورزش فوتبال توجه انقلابیون تازه کاسب و تاجر شده را نیز به خود جلب کرد. در مقطعی نیز فوتبال به سکوی پرتاب افرادی تبدیل شد که برای تصاحب مناصب سیاسی برای کسب شهرت پا در عرصه مدریت فوتبال میگذاشتند،  هر چند در سال های اخیر کمتر شاهد این موضوع بودیم اما به نظر میرسد انتخاب عزیزی خادم به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال ایران،  مجددا این باب را باز کرده است. حضور افرادی چون کفاشیان،  تاج، ساکت، مصطفی آجرلو،  رویانیان،  افشارزاده،  محسن صفایی فراهانی،  کیومرث هاشمی و بسیار دیگر از چهره های امنیتی در این عرصه فوتبال کشور را به مسیری برده است که کیلومترها با استاندار های روز دنیا فاصله پیدا کرده است.به واقع  جوانان مستعدی که خودساخته و بدون کمترین امکانات خود را نشان میدهد و همچنین فوتبالیست هایی که بواسطه مهاجرت والدین خود در خارج از ایران رشد کرده و تعلیم دیده اند، دو ستون اصلی هستند که امروز فوتبال ایران را سرپا نگه داشته اند. وگرنه مدیران فوتبال حتی توانایی برگزاری یک تورنومنت بین المللی را هم نداشته اند. در شرایطی که رقبای ایران در فوتبال آسیا روز به روز خود را به سطح اول فوتبال جهان نزدیک میکنن و کشور های عربی حوزه خلیج فارس با برنامه ریزی علمی و مدیریت درست سطح کیفی تیم های خود را ارتقا میدهند، فوتبال ایران درگیر بدهی های سنگین خود به مدیران و بازیکنان خارجی ست که در نتیجه سو مدیریت رقم به ورزش ما تحمیل شده است. زمین های بی کیفیت، ورزشگاههای قدیمی و غیر استاندارد،  سو استفاده از بیت المال،  عدم توانایی در به روز رسانی و استفاده از تکنولوژی روز ، قرارداد های عجیب با اسپانسرها و مربیان، از بین رفتن تیم های ریشه داری مثل پاس تهران، استقلال رشت، ابومسلم مشهد، بهمن کرج ، برق شیراز، سپیدرود رشت، فجر سپاسی شیراز، استقلال اهواز، ملوان انزلی از دستاوردهای مدیران امنیتی و غیر متخصص بوده است.

شاید در میان فدراسیون های ورزشی ، فدراسیون کشتی تنها جایی است که در آن بیشتر از هر جای دیگری از مدیرانی استفاده شده که از بدنه این ورزش بوده اند ، مشکلات ورزش کشتی بیشتر از هر چیزی عدم جذب سرمایه ، تخصیص نامناسب بودجه و مشکلات مالی است. هر چند ورزش کشتی نیز در این

سال ها با فراز و نشیب هایی همراه بوده است اما ثبات نسبی و مدال آوری کشتی گیران نشان داده است اگر کار دست کار دان سپرده شود ، میتوان مشکلات را پشت سر گذاشت.

بر کسی پوشیده نیست که این نگاه به مدیریت فقط مختص ورزش نبوده و در تمام عرصه کشور با همین روش اداره میشود، نابودی شریان های بنام آبی کشور نظیر زاینده رود و کارون، از بین رفتن تالاب انزلی و حورالعظیم،  آلودگی هوا، نابودی جنگلها، کویر زایی فزاینده، زیر ساخت های فرسوده کلان شهر ها، حمل و نقل عمومی ناکارآمد،  قطعی مکرر برق ، کم آبی ، اختلاس ، فقر و سقوط فرهنگی تنها گوشه ای از مشکلاتی است که در نتیجه مدیریت جهادی آقایان، گریبان کشور را گرفته است. اگر کسی اندک تجربه ای در مواجهه و همکاری با مدیران دولتی ایران داشته باشد میداند که در بسیاری از موارد، کارها با جملاتی نظیر، از بالا دستور آمده، ایشالا مشکلی پیش نمیاد، اگه دعا کنیم درست میشه، دستور رئیسه، حالا یه مدت این کار رو بکنیم تا بعد ، جمع بندی و برنامه ریزی میشود. در کشوری که مدیران عالی آن تحریم و دیوار کشی دور کشور را باعث پیشرفت و فرصت میدانند و تعامل با دنیا را غرب زدگی میپندارند نمیتوان انتظار زندگی نرمال داشت.