۱۱ فروردین ۱۴۰۱

مدیریت جهادی

 

به ابتذال کشیده شدن واژه ها پدیده ایست که چندیست شاهد آن هستیم. ترکیب واژهای نا متجانس نه تنها ارزش آنها را از بین برده است بلکه مسبب ناهنجاری های بسیاری نیز گردیده است. مدیریت جهادی ،اقتصاد مقاومتی، حقوق بشر اسلامی ، گشت ارشاد، بانکداری بدون ربا،  تا جمهوری اسلامی ترکیب واژه های جدیدی هستند که شاید بتوان گفت ریشه بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما هستند.

مدیریت از دید کارکردی شامل وظایفی همچون برنامهریزی، تصمیمگیری، سازماندهی، نوآوری، هماهنگی، ارتباطات، رهبری، انگیزش و کنترل میگردد. این نوع تعاریف از مدیریت اگر چه با کمی و کاستی یا فزونیهایی در واژههای بیانکنندهٔ وظایف روبروست، اما به نظر روانتر از تعاریفی است که میکوشند مدیریت را محصور به یک ویژگی خاص نمایند یا ارزش فلسفی خاصی به مفهوم بیفزایند.

 اما واژه جهاد در این ترکیب  با توجه به رفتار و گفتار مخترعینش جدا از مفهوم اصلی این کلمه که به معنای مبارزه و کوشش است در بر گیرنده نوعی از انقلابی گری ، عدم توجه به معیارهای غربی مدیریت و عدم مماشات با رویکرد علمی آن است. در واقع یادآور جمله معروف تعهد بهتر از تخصص است ، می باشد. متاسفانه ترکیبات اینچنینی عملا نتایجی جز برنامه ریزی های روزمره و عدم دور اندیشی، اتلاف منابع مالی و نیروی متخصص انسانی، بالااستفاده ماندن ایده های جدید و بوجود آمدن انواع رانت ها در بر نداشته است.

از ابتدای انقلاب اسلامی به منظور حذف نیروهای دگرانديش و غیر خودی، اثبات اندیشه و راه کارهای اسلامی ،به انحصار در آوردن منابع مالی و کنترل و جهت دهی شهروندان همواره تلاش گردیده پست های مهم مدیریتی بین افراد نزدیک به ایدئولوژی غالب حکومت تقسیم گردد، متاسفانه این ساز وکار تا به امروز ادامه داشته و هر روز کشور را به سمت ویرانی هدایت میکند.

سازمان تربیت بدنی یا آن طور که امروز مینامیم، وزارت ورزش و جوانان با تلفیق ورزش، سیاست، هنر و ادبیات، در طول بیش از 80 سال عمر خود، 31 رئیس از فیزیکدان شاگرد دکتر حسابی و نخستین دکترای فیزیک هستهای ایران گرفته تا سیاستمدار، کودتاچی، ادیب و انقلابی، به خود دیده است.

نخستین رئیس سازمان تربیت بدنی ایران در سال 1313 که در آن روزگار با نام انجمن ملی تربیت بدنی شناخته میشد، محمدرضا پهلوی بود که در آن زمان ولیعهد رضا پهلوی محسوب میشد. وی تا سال 1315 این سمت را در اختیار داشت و سپس آن را به شخصی به نام "پازارگاد" تحویل داد. این فرد نیز یک سال کفیل سازمان تربیت بدنی و پیشاهنگی بود تا این که در سال 1316 حسین علاء ریاست سازمان را بر عهده گرفت.

در زمان حکومت قبل مدیریت عالی ورزش ایران عموما در اختیار افرادی با سابقه درخشان ورزشی و یا  سابقه موفق مدیریتی و علمی قرار میگرفت، دکتر کمال الدین جناب فیزیک دان ، الله یار صالح ، دکتر علی شایگان و سپهبد نادر جهان بانی از جمله این افراد بودند.

حسین فکری نخستین رئیس سازمان تربیت بدنی پس از انقلاب اسلامی بود. حسین فکری (زادهٔ ۲۴ اسفند ۱۳۰۲در گذشتهٔ ۱۰ تیر ۱۳۸۲مربی سابق تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه فوتبال پرسپولیس تهران بودهاست. وی رئیس انجمن فوتبال آموزشگاههای کشور، دبیر فدراسیون فوتبال، سرمربی

 

تیم ملی فوتبال ایران، موسس باشگاه تهران جوان و دبیر کانون باشگاههای ایران نیز بوده است.

اما با گذشت تنها چند سال از انقلاب انتخاب مدیران عالی ورزش رنگ و بوی سیاسی بخود گرفت،

در زمان انفجار هشت شهریور سید اسماعیل داوودی شمسی، معاون سیاسی آیت الله مهدوی کنی وزیر کشور (کابینه شهید رجایی) بود. درسال 1360 استاندار اصفهان شد. پس از آنکه آیت الله مهدوی کنی سرپرستی موقت هیئت دولت را قانوناً عهده دار شد در عمل "داودی شمسی" سرپرست وزارت کشور شد. بعدها در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، داودی شمسی رئیس سازمان تربیت بدنی کشور شد.

از طرف شورای انقلاب، احکامی به نام های ۱جواد منصوری، مسئول شورای فرماندهی ۲ابوشریف، مسئول عملیات سپاه ۳شهید کلاهدوز، مسئول آموزش ۴فروتن، مسئول روابط عمومی ۵رفیق دوست، مسئول تدارکات، ۶بشارتی، مسئول اطلاعات ۷ – سید اسماعیل داودی شمسی، مسئول مالی و پرسنلی، به امضای شهید بهشتی جهت تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صادر شد.

طی حکمی از سوی محسن مهرعلیزاده، معاون رئیس جمهوری و رئیس سازمان تربیت بدنی وقت، سیداسماعیل داودی شمسی به عنوان قائم مقام این سازمان منصوب و مشغول کار شد. داودی شمسی رئیس سازمان اداری مجلس شورای اسلامی نیز بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان معاون نخست وزیر در امور نهادها، فعالیت میکرد و در همان دولت به ریاست سازمان تربیت بدنی رسید.

از آن زمان چهره های سیاسی اصول گرا و اصلاح طلب مختلفی نظر مصطفی هاشمی طبا، محسن مهر علی زاده، محمد علی آبادی ، علی سعید لو ،محمد عباسی و مسعود سلطانی فر عهده دار این مسوولیت بوده اند که نتیجه آن افول مداوم ورزش ایران در تمامی عرصه ها بوده است. فساد مالی و رانت خواری ، کمبود امکانات سخت افزاری ، مشکلات مالی ورزشکاران ، عدم توانایی در برگذاری مسابقات بین المللی در بسیاری از رشته ها ، از بین رفتن استعداد ها و بسیاری دیگر از مشکلات امروز در نتیجه سو مدیریت این افراد و باقی کارگزاران جمهوری اسلامی در ورزش بوجود آماده است.

اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به دلیل اهمیت مقوله تربیت بدنی و ورزش در زندگی روزمره مردم، بر لزوم توسعه آن در بین آحاد مردم تأکید کرده است، به گونه ای که برای گسترش ورزش، تشکیلاتی شامل: سازمان تربیت بدنی، کمیته ملی المپیک، فدراسیون ها و هیأت ورزشی، تربیت بدنی وزارتخانه های آموزش و پرورش، علوم، تحقیقات و فناوری، کار و امور اجتماعی، نیروهای مسلح وشکل گرفته اند. از جمله مهمترین وظایف این تشکیلات ورزشی، فراگیر کردن ورزش و ایجاد زمینه لازم برای تحقق برنامه «ورزش برای همه» است.

اما تاریخ نشان داده است ورزش کشور نسبت به سایر حوزه های نظیر حوزه های نظامی و انتظامی، سازمان های مربوط تبلیغات اسلامی،حوزه های علمیه و غیره از بودجه کمتری برخوردار بوده است. گویی شریان های اساسی و تاًیر گذار برای سلامت ایران مثل ورزش، محیط زیست و اقتصاد پویا همواره جزو اولویت ها نبوده و نیست.

تجربه کشورهای توسعه یافته نشان می‏دهند آن جا که مؤسسات آموزش عالی در موضوع رشته تربیت بدنی به کمک بخش های خدماتی تربیت بدنی شتافته، مشکلات و نیازهای بخش به خوبی تعریف شده است

 

به تدریج با روش های علمی به حل مشکلات و بدنی شتافته، مشکلات و نیازهای بخش به خوبی تعریف شده است به تدریج با روش های علمی به حل مشکلات و تقویت ساختارهای مؤثر و بخش تربیت بدنی یاری رسانده اند و پیامد رشد همه جانبه تربیت بدنی و کسب موفقیت های بین المللی بوده است. در کشور ما به علت سیاست انقباضی مدیران دستگاه اصلی ورزش و با وجود رشد کمی و کیفی نیروی انسانی بخش تربیت بدنی و قابل قبول دانستن تلاش‏های مراکز دانشگاهی در رشد این نیروی انسانی مدیران بخش های اجرایی نتوانسته اند نیازهای خود را شناسایی کنند و یا در شناسایی آنها از مؤسسات دانشگاهی یاری جویند تا با تعامل این دو دستگاه اصلی، فرآیند علمی شدن ورزش به تدریج محقق شود. به ویژه در دهه اخیر با وجود اعلام آمادگی چندین باره دانشگاه ها، سیاست های انقباضی مدیران سازمان تربیت بدنی، کوچکترین همکاری را با دانشگاه‏ها ممکن نساخته، لذا برنامه ریزی های لازم برای وارد ساختن مبانی علمی در وزرش کشور که محور اصلی آن نیروی انسانی ورزیده است میسر نشده است.

فرایند توجه به مبانی علمی در ورزش در برنامه اول و دوم توسعه مورد تأکید خاص بوده و در برنامه سوم نیز به آن اشاره شده است. رشد سریع و روز افزون علوم و فنون مرتبط با تربیت بدنی و ورزش و پیشرفت های علمی کشورهای جهان در این زمینه، ایجاب می‏کند که دستگاه های زیر مجموعه بخش با بهره گیری از آخرین یافته های علمی در تقویت و ارتقاء علمی نیروی انسانی ، مربیان و معلمان ورزش و نیز افزایش کیفی فعالیت های ورزش همت گمارند، اما هدف های برنامه با عملیات تحول علمی در بخش ورزش انطباق ندارد. چون نیروی کیفی سازمان تربیت بدنی (به عنوان محور سیاست های بخش تربیت بدنی) برای تحقق برنامه‏ها کفایت نمی کند و از سویی، مدیران سازمان تربیت بدنی با عدم همکاری و دعوت نکردن از مراکز و اساتید دانشگاه‏ها (و به جرات می‏توان گفت که با طرد آنها) در راه تحقق این مهم کوشش نکرده اند.

 در پیش نویس برنامه سوم توسعه تربیت بدنی، «علمی کردن فعالیت های تربیت بدنی و ورزش از طریق توسعه و تقویت امر آموزش و تحقیقات و نیز ارتقای سطح تخصصی نیروی انسانی بخش» پیش بینی شده است.

تحقق چنین امری در درجه اول مستلزم تغییر بینش ها و نگرش ها به بخش تربیت بدنی است به دلیل جاری بودن نگرش سیاسی و غیر تخصصی در بخش تربیت بدنی در برنامه های اول و دوم، موضوع علمی شدن ورزش نتوانسته مورد توجه جدی قرار گیرد. چون عدم تفاهم مدیریت سازمان تربیت بدنی و نیروهای متخصص و عالم بخش تربیت بدنی در زمینه همکاری و تأمین برنامه ها، عملیات اجرایی در این بخش برنامه های توسعه را میسر نساخته است.

به نظر می‏رسد تا نگرش و نگاه به ورزش از سوی مدیریت ارشد نظام اصلاح نشود، زمینه تحقق برنامه سوم بخش تربیت بدنی امکانپذیر نخواهد شد

بنابر این میتوان نتیجه گرفت بودجه و مدیریت دو روی سکه تعالی در عرصه ورزش هستند که هیچ کدام به تنهایی نمیتوانند اهداف پیش بینی شده را به سر منزل مقصود برسانند. برای روشن تر شدن موضوع در اینجا به ذکر چند مثال در راستای تفهیم تاثیر مدیریت غیر استاندارد یا در واقع جهادی بر ورزش ایران میپردازم.

در اوایل دهه هشتاد ورزش وزنه برداری در ایران در زمان مدیریت علی مرادی دوران طلایی خود را سپری

 

میکرد که اوج آن در المپیک ۲۰۰۰ سیدنی تبلور نمود، استعداد هایی چون حسین رضازاده، کوروش باقری و شاهین نصیری نیا در این دوران پا به عرصه قهرمانی نهادند، دوران مدیریت علی مرادی در این فدارسیون بعد رسوایی دوپینگ ملی پوشان به پایان رسيد و با تحویل این فدارسیون به افشارزاده که از فاسد ترین مدیران ورزشی است روند رو به رشد این ورزش به آرامی متوقف شد. بهرام افشارزاده در سال ۱۳۲۱ در شهر اصفهان و دریک خانواده مذهبی به دنیا آمد. در رشتهٔ ورزشی ژیمناستیک به فعالیت پرداخت و در سالهای دههٔ ۱۳۴۰ با کسب عناوین قهرمانی کشوری به عضویت تیم ملی ژیمناستیک ایران درآمد. از اوایل دههٔ ۱۳۵۰ به مربیگری ژیمناستیک رو آورد دوران انقلاب به انقلابیون پیوست و پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران وارد مسئولیتهای اجرایی ورزش ایران شد. به جز موضوع تعرض افشارزاده به خانوم شیرین شیرزاد همسر مرحوم محسن پودنکی قهرمان اسبق کشتی فرنگی، کارنامه عریض و طویل افشارزاده پر است از شو آف های مدیریتی و برنامه ریزی های بی سر و ته ، بدون اینکه نتیجه مشخصی در پی داشته باشد، شاید بتوان گفت امنیتی بودن وی تنها دلیل حضور او در بدنه ورزش ایران است. از ریاست فدراسیون های ژیمناستیک و بیس بال و وزنه برداری، تا مدریت باشگاه استقلال و سال ها سرپرستی کاروان های مختلف ورزشی ایران در رقابت های مختلف بیانگر نفوذ وی در سطوح بالای حکومت است. اما بعد افشارزاده اوضاع بدتر نیز گردید، حسین رضازاده به رقم کسب عناوین قهرمانی در کسوت وزنه بردار،  بدون داشتن تحصیلات کافی و تجربه مدیریت،  تنها به واسطه ابراز علاقه وافر به ولایت و نزدیکی به نهادهای قدرت در انتخابی بحث برانگیز به ریاست فدراسیون رسید. طبق آییننامه انتخاباتی فدراسیونهای ورزشی، هیچ فدراسیونی نباید بیش از شش ماه با سمت سرپرستی اداره شود و سازمان تربیت بدنی موظف است ظرف مدت سه تا شش ماه، انتخابات آن فدراسیون را برگزار کند.

اما نارضایتی اعضای مجمع انتخاباتی فدراسیون وزنهبرداری از حسین رضازاده باعث شد انتخابات این فدراسیون، بیش از یک سال به تاخیر بیافتد. سازمان تربیت بدنی بارها انتخابات این فدراسیون را به تعویق انداخت تا بتواند رضایت کامل رایدهندگان را برای گزینش مردی جلب کند که حمایت محمود احمدی نژاد،

رئیس جمهور ایران، از او بر همگان آشکار است،رضازاده قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، در شرایطی که سرمربیگری تیم ملی برای مسابقات جهانی ۲۰۰۹ کره جنوبی را برعهده داشت، همراه با احمدینژاد به سفرهای استانی و تبلیغاتی میرفت که حاصل آن، ناکامی مطلق وزنهبرداری ایران در رقابت های جهانی بود.

پس از انتخابات ریاستجمهوری، وقتی به خاطر رواج دوپینگ در تیمهای ملی، کمیته فنی فدراسیون وزنهبرداری رای به محرومیت مادامالعمر حسین رضازاده از هدایت تیم های وزنهبرداری داد، در کمتر از ۲۴ ساعت ابلاغ سرپرستی فدراسیون به نام او زده شد.

 

از دیگر نکات قابل تامل در انتخابات اخیر، حضور علی سعیدلو، رئیس سازمان تربیت بدنی، بر سر صندوق رای است. او طی حضور ۱۸ ماههاش در سازمان تربیت بدنی، در انتخابات هیچ یک از فدراسیونها حضور نداشته، اما با حضور در انتخابات وزنهبرداری، شخصاً رای خود را به نام حسین رضازاده به صندوق انداخت.

روند ناموفق وزنه برداری در ایران تا به امروز ادامه داشته به گونه ای در المپیک توکیو ایران با دو نماینده

 

در بخش آقایان حضور میابد که طبق نظر کارشناسانهیچکدام شانس مدل نخواهند داشت، پریسا جهانفکریان، ورزشکار ایرانی با تصمیم فدراسیون وزنهبرداری به بازیهای المپیک توکیو اعزام میشود. وی نخستین زن ورزشکار ایرانی است که در این رشته به المپیک میرود، پس از آنکه کشور ساموآ از اعزام وزنهبردار زن خود به المپیک منصرف شد، شرایط برای حضور پریسا جهانفکریان در وزن ۸۷ کیلوگرم هموار شد اما او حدود ۱۰ روز پیش اقدام به یک عمل جراحی روی تاندون کتفش کرده و این موضوع تردیدهایی را به وجود آورده بود، هر چند وی نیز شانسی برای کسب مدال ندارد.

همین اتفاق بارها در فدراسیون فوتبال نیز رخ داده است، فوتبال نو پای ایران در قبل از انقلاب که با قهرمانی تیم ملی و تیم های باشگاهی در سطح آسیا و صعود به جام جهانی نوید بخش روزهای خوش در آینده بود بعد از انقلاب رنگ بوی دیگری به خود گرفت. فوتبال را میتوان تنها تفریح حلال آن روزهای جامعه ایران دانست که بواسطه اقبال همگانی مردم به آن و اثر بخشی آن روی جامعه از همان ابتدا مورد توجه انقلابیون تازه سیاستمدار شده قرار گرفت، بعد ها با تزریق بودجه های نسبتا زیاد و گردش مالی قابل توجه ورزش فوتبال توجه انقلابیون تازه کاسب و تاجر شده را نیز به خود جلب کرد. در مقطعی نیز فوتبال به سکوی پرتاب افرادی تبدیل شد که برای تصاحب مناصب سیاسی برای کسب شهرت پا در عرصه مدریت فوتبال میگذاشتند،  هر چند در سال های اخیر کمتر شاهد این موضوع بودیم اما به نظر میرسد انتخاب عزیزی خادم به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال ایران،  مجددا این باب را باز کرده است. حضور افرادی چون کفاشیان،  تاج، ساکت، مصطفی آجرلو،  رویانیان،  افشارزاده،  محسن صفایی فراهانی،  کیومرث هاشمی و بسیار دیگر از چهره های امنیتی در این عرصه فوتبال کشور را به مسیری برده است که کیلومترها با استاندار های روز دنیا فاصله پیدا کرده است.به واقع  جوانان مستعدی که خودساخته و بدون کمترین امکانات خود را نشان میدهد و همچنین فوتبالیست هایی که بواسطه مهاجرت والدین خود در خارج از ایران رشد کرده و تعلیم دیده اند، دو ستون اصلی هستند که امروز فوتبال ایران را سرپا نگه داشته اند. وگرنه مدیران فوتبال حتی توانایی برگزاری یک تورنومنت بین المللی را هم نداشته اند. در شرایطی که رقبای ایران در فوتبال آسیا روز به روز خود را به سطح اول فوتبال جهان نزدیک میکنن و کشور های عربی حوزه خلیج فارس با برنامه ریزی علمی و مدیریت درست سطح کیفی تیم های خود را ارتقا میدهند، فوتبال ایران درگیر بدهی های سنگین خود به مدیران و بازیکنان خارجی ست که در نتیجه سو مدیریت رقم به ورزش ما تحمیل شده است. زمین های بی کیفیت، ورزشگاههای قدیمی و غیر استاندارد،  سو استفاده از بیت المال،  عدم توانایی در به روز رسانی و استفاده از تکنولوژی روز ، قرارداد های عجیب با اسپانسرها و مربیان، از بین رفتن تیم های ریشه داری مثل پاس تهران، استقلال رشت، ابومسلم مشهد، بهمن کرج ، برق شیراز، سپیدرود رشت، فجر سپاسی شیراز، استقلال اهواز، ملوان انزلی از دستاوردهای مدیران امنیتی و غیر متخصص بوده است.

شاید در میان فدراسیون های ورزشی ، فدراسیون کشتی تنها جایی است که در آن بیشتر از هر جای دیگری از مدیرانی استفاده شده که از بدنه این ورزش بوده اند ، مشکلات ورزش کشتی بیشتر از هر چیزی عدم جذب سرمایه ، تخصیص نامناسب بودجه و مشکلات مالی است. هر چند ورزش کشتی نیز در این

سال ها با فراز و نشیب هایی همراه بوده است اما ثبات نسبی و مدال آوری کشتی گیران نشان داده است اگر کار دست کار دان سپرده شود ، میتوان مشکلات را پشت سر گذاشت.

بر کسی پوشیده نیست که این نگاه به مدیریت فقط مختص ورزش نبوده و در تمام عرصه کشور با همین روش اداره میشود، نابودی شریان های بنام آبی کشور نظیر زاینده رود و کارون، از بین رفتن تالاب انزلی و حورالعظیم،  آلودگی هوا، نابودی جنگلها، کویر زایی فزاینده، زیر ساخت های فرسوده کلان شهر ها، حمل و نقل عمومی ناکارآمد،  قطعی مکرر برق ، کم آبی ، اختلاس ، فقر و سقوط فرهنگی تنها گوشه ای از مشکلاتی است که در نتیجه مدیریت جهادی آقایان، گریبان کشور را گرفته است. اگر کسی اندک تجربه ای در مواجهه و همکاری با مدیران دولتی ایران داشته باشد میداند که در بسیاری از موارد، کارها با جملاتی نظیر، از بالا دستور آمده، ایشالا مشکلی پیش نمیاد، اگه دعا کنیم درست میشه، دستور رئیسه، حالا یه مدت این کار رو بکنیم تا بعد ، جمع بندی و برنامه ریزی میشود. در کشوری که مدیران عالی آن تحریم و دیوار کشی دور کشور را باعث پیشرفت و فرصت میدانند و تعامل با دنیا را غرب زدگی میپندارند نمیتوان انتظار زندگی نرمال داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر